من لُرم
نوشته ی لر
سرزمینم زاگرس
آن هم در دل زاگرس
جایی که کوهها به آسمان نزدیکند
سرزمینم بهشت
در دلش دو رود جاریست
هر کدام برای خود عظمتی دارند
کارون به سویی و زاینده رود به سوی دیگر
هر دو زاییده ی زرکوه بختیاری
هردو تمدن ساز ، شهر ساز
سرزمینم زادگاه بزرگان است
از کورش کبیر تا کریم وکیل
هردو رئوف، دلیر و بخشنده
هردوآبادگر وسازنده
هر دو در زبان بیگانه نیکو سیرت
چون سرزمینشان
چون مردمشان
گرچه هر دو اکنون در سرزمینم به خاک خفته نیستند
نامم لُر
نژادم اصیل
پارسی و دیگر هیچ
زبانم پارسی نه فارسی
لازم نیست شعار بدهم
مدام بگویم پارسی ام
پارسی ام
من ساکتم در سکوت
چون پارسی ام
نیازی نیست فریاد بزنم
زبانم، فرهنگم، منشم
آوازم و سازم
باورها و عقایدم
مهمتر از همه سرزمینم
مهمتر از همه عشقم به وطنم
شجاعت و جسور بودنم
زیر بار زور نرفتنم
رقصم در شادی ها
و هزاران چیز دیگر
می گویند تو ایی
وارث همه ی آنچه از اجدادم باقی مانده
از هخامنش، کورش و آریوبرزن
تو نمی توانی هیچگاه مرا
از هویتم دور کنی
اگر به این کار عزم جزم نموده ای
باید چند کار کنی
مرا از سرزمین اهورایی ام بیرون کن
از سرزمین لرها و بختیاری ها
همان دیار پارسها
مبین بر تارک سرزمینم
من در سرزمینم
با همه اقوام جدید ساخته ام
اما خود را نباخته ام
چون دیگران
دیگر برایت بگویم
برای آنکه مرا از هویتم دور کنی
زبانم را
آره زبانم را از من بگیر و نابود کن
می دانم سعی زیاد نموده ای
تا منم چون تو فارسی بگویم حتی در خانه
اره می دانم
خیلی فریب خورده اند
و اکنون در منزل هم فارسی صحبت می کنند
و فارسی شدن اکنون چه راحت شده است
آن روز ها زور شمشیر بود
این روزها هیچ زوری در کار نیست
فارسی شده اند
و اینگونه هویت می یابند
اکنون آسان می توانند بگویند ما از نژاد پارسی هستیم
اینگونه است برخی با بی هویت شدن هویت می یابند
خود نمی داند زبانش چیست
تو که زبانش را مسخره می کنی
با تو همسان می شود
در ابلهی و بی هویتی
آره برای بی هویتی من، زبانم را بگیر
و دیگر بگویم
هر آنچه از باورهای گذشته در من است بر باد فنا بده
بیا و مترس بیشتر بر من بتاز
بیا پارسیان را تو نیز از بین ببر و پارسی رویایی بساز
پارسی ناب منم
سایه ی پارس تویی
زبان من را
آن را تمسخر می کنی
اما می چسبی به تکه سنگی از تخت جمشید
پلاک زردتشت بر گردن می آویزی
آیا این تناقض ندارد؟
می دانم
چون آن تکه سنگ
آن پلاک فلزی
از خود ناله و فریادی ندارند
که تو را روشن و آگاه کنند
و تو نیز می دانی
نامم لُر
همیشه سردار
همیشه دلاور
هم شاه بوده ام هم سرباز
در هر دو حال
برای وطنم جان می داده ام
سرزمینم روزگاری تا خلیج فارس بود
اکنون محدودتر شده ایم
شاید بگویی منبع تاریخیت کو
ساده است جوابش
دشمنانم نخواسته اند اینگونه ثبت کنند
خیلی ها با من همنژادند
نامم لُر
شیعه ی علی و حسین
کتاب اولم قرآن
کتاب دومم شاهنامه
من چه عجین شده ام باشاهنامه
خواندن شاهنامه
خواندن همه ی گذشته هایم است
نه تنها من
بلکه اقوام ایرانی دیگر
از بلوچ ، کرد و لک
مازنی وگیلک
و آنچه در ذهنم نیست.
نامم لُر
سرزمین پرنعمت ترین جای ایران
هم آب دارد هم آتش ، منظور همان نفت
لیک خودمان را بهره ای نیست
کسی مشتاق رشد ما نیست
اما ابلهانه است این فکر
اگر آب ما
اگر نفت ما
به یغما می رود تا عده ای بهره برند
گرچه سرما را ما می خوریم
و گرما را نیز
نامم لُر
سوژه ی جک
هرکسی خنده کم می آورد
نام مرا بر زبان جاری کند
دروغ یا راست
ما را آماج جک ها می کنند
ابلهانی ساده مغز
بی دین و کافر طریق
منافقانی بی هویت
می نویسند ، می گویند
وبلاگ می سازند و اس ام اس می دهند
قهقهه می زنند
شادی می کنند
شنوندگان نیز می خندند
شنوندگانی که خود را انسان
متمدن و مومن جلوه می دهند
اما آزمایش آنها همین
تمسخر کردن هاست
می گوید لر را خدا برای سه چیز آفرید
ایجاد وحشت بین حیوانات
شادی انسانها
روحیه دادن به ترکها
آره تو که می خندی و شاد میشوی به گفته خودت جزء انسانهایی؟
واقعا کمی فکر کن در باب معنی انسان
انسان یعنی کسی که به دیگری بخندد؟
آیا تو انسانی؟
پس بمان در انسانیت خودساخته ی خود
بخند بر مردم لُر
که بیشتر برکمالاتت افزوده شود
و من نیز خدا را ستایشگرم
که تمسخرکنندگان لُر
از احمقان سرزمینم هستند
سپاس می گویم خدا را
که حقیر کنندگان قومم
از بی هویت ترین مردمانند
سر به سجده ی الهی می نهم
که دشنام دهندگان به قومم
خودی هستن
گفتی ما برای ایجاد وحشت بین حیوانات آفریده شده ایم؟
این یک را خوب گفتی
اما خودت ندانسته ای چه گفته ای
آره خودت ندانسته ای چه گفته ای
آنجا که معلوم شد که انسانی که معنی می کنی انسان واقعی نیست
پس چون انسانی که تو ازش دم می زنی انسان واقعی نیست
می فهمیم که منظورت حیوان است
یک انسان شادی اش را از تمسخر دیگران نمی گیرد
پس معادله حل می شود
چون هربیگانه ای آفریده شده ایم
نمی بینی زبان و فرهنگ و سرزمینم را
بیشتر ازمال تو محفوظ مانده است
پس از من بهراس
از من وحشت کن
من لُرم
نترس و شجاع
غیور و جسور
من همیشه سرباز بودم و همیشه سردار
آریوبزن بودم تنها مردی که ایستاد مقابل اسکندر
در برابر مغول ساکت ننشستم تا دودمان به باد رود
من ایلخانی تشکیل داده ام
در برابر باشکوهترین حکومت بعد از اسلام
یعنی صفوی
سرزمینم توسط مردمان خودمان اداره میشد
من قندهار را فتح کردم
تا بزرگترین مشکل سر راه نادرشاه را بردارم
تا هندوستان را گرفت
ایران شاه ایرانی چند قرن بر خود ندید
این کریم خان زند بود
که خود را وکیل مردم خواند
از بس که هر حقیری خود را شاه می خواند
او از نام شاهی دوری کرد
او اولین شاه مردمی بود
دست بیگانه را از مملکت دور کرد
شیرازرا آباد کرد
اگر او نبود
مدت مدیدی افغانها بر ایران حکومت می کردند
و بر مردمان ایران خونی جز مغول و عرب اضافه میشد
فاتح تهران
از عوامل اصلی مشروطه
مردان لر بودند
اما بدانید لر ماندگار است
چون سرزمینش ماندگار است
چون کورش وآریوبرزن جاودانند
بمیرید از بی هویتی
قوم ما بزرگی اش به نظر دیگران نیست
اصالت ما در دل سرزمینمان نهفته است
ما قبل از اینکه به لُر بودن وایرانی بودن و پارس بودنمان افتخار کنیم
به انسانیتمان مفتخریم
فرق ما اینست با شما
ما تمسخر نمی کنیم
شما تمسخر می کنید
ما چون کمبودی احساس نمی کنیم
اما تو را حق می دهم
از بی هویتی در عذابی
پس دوای تو کمی خند ه است
کمی تمسخر پس بخند........
No comments:
Post a Comment