Monday, September 21, 2015

عاشق

ای عاشق عشق، حرف دلم را گوش کن و درد دلم را بدان. آخر خسته شدم بس که سکوت کردم. حال فریاد می کشم که ای عاشقان من هم عاشقم. یه عاشق دلخسته و دلشکسته. عاشقی که قربانی آرامش یار خود شد. عاشقی که دردی به بزرگی عشقش در دل دارد. عاشقی که دیگر خسته شد از لب فرو بستن و درد خود را در دل نهفتن. حالا که سکوتم شد فریادی به وسعت ابدیت، پس فریاد می کنم خودم را، دردم را، عشقم را و همه غریبی ام را ... فریاد می کنم درد جدایی را ... فریاد می کنم درد شلاق های صداقتم را، که دروغ در این دنیای کثیف عجب ارزشی دارد. آه که دو رویی و ریا در این دیار خاکی عجب قیمتی دارند.
ای کاش می توانستم کمی هم دروغگو باشم. ای کاش همه را به چشم سادگی و صداقت خود نمی دیدم.
من فریاد می کنم درد را، فراق را، فریاد می کنم لحظه بی صدا شکستن قلبم را، فریاد می کنم خود را و قلب بی گناه عاشقم را ... فریاد می کنم التماس های این دل در به درم را، چشم های همیشه گریانم را.
آه! ای خدایا شکست حرمت عشق ... شکست این قلب تنها ... فرو ریخت کاخ آمال و آرزوهایم بر این سر پرسودایم ... نقش بر آب شد تمام امیدهایم ...
خدایا ؛ چگونه می توان به سادگی از عشق گذشت؟ چگونه می توان درد جدایی را در این قلب عاشق و کوچک جای داد؟ تا کی می توان بی صدا شکست و هیچ کس هم متوجه حضورم در این دنیا نباشد؟
آخر من هم می خواستم دنیای رنگارنگ خودم را به رخ تمام آنهایی که عشق را باور ندارند بکشم. تازه می خواستم در دنیای پرهیاهویم از عشق بگویم و بخوانم که جغد شوم جدایی بر بام خانه آرزوهایم نشست و بهار آرزوهایم را طوفان پاییز جدایی، زرد و سرد و خزان کرد. پس فریاد می کنم ؛

مرگ بر جدایی ؛ فریاد از این جدایی ؛ لعنت به این جدایی

از ما گذشت تمام شد. ولی خدایا ، خداوندا تورو به حرمت پاکی دل های عاشقان، هیچ قلب عاشقی رابا درد جدایی و فراق از عشق نالان مکن ... نالان مکن.

No comments:

Post a Comment