رابعه قزداری
تذکره،حسب حال و نمونه های شعر او را بعنوان نخستین زن شاعر فارسی گردآوری و مقام بلند او را در طلوع شعر فارسی ستوده اند. عطار نیشابوری، نخستین بار شرح احوال او را در ۴۲۸بیت شعر در "الهی نامه" خود آورده و تذکره های بعدی همگی با تفاوت هایی بیش و کم، نقش او را در شعر فارسی انکار ناپذیر دانسته اند...
ز بس گل که در باغ ماوی گرفت
چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
صبا نافه مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
بمی ماند اندر عقیقین قدح
سرشکی که در لاله ماوی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر
که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم
نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسی گرفت.
مهستی گَنجَوی
این بانوی شاعر ایرانی در سدهٔ پنجم و ششم هجری میزیستهاست. او شاید نخستین زنی باشد که بر خلاف عرف روزگارش، نه تنها از عشق خود به جنس مخالف آشکارا و پرده درانه سخن گفته، بلکه روایت است بدون حجاب در جمع مردان ظاهر میشده است.
مهستی به علت ابتکاری که در انتخاب موضوع ترانههای خود و وصف صاحبان پیشههای گوناگون مردم روزگار به کار برده، پیشرو نوع خاصی از شعر شناخته میشود که بعدها در عصر صفوی رواج بیشتر یافت و شهرآشوب نام گرفت...
آتش بوزید و جامه ی شوم بسوخت
وز شومی شوم نیمه ی روم بسوخت
بر پای بُدم که شمع را بنشانم
آتش ز سر شمع همه موم بسوخت
***
خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت
بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت
خورشید خطی به بندگیش میداد
کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت
پروین اعتصامی
رخشندهٔ اعتصامی مشهور به پروین اِعتِصامی (۱۲۸۵–۱۳۲۰) از زنان شاعر ایرانی متولد تبریز است.
وی با مضامین نو ازحال بینوایان گفت. مدافع حقوق رنجبران و رنج دیدگان، و شریک درد و غم زحـمـتکشان و کشاورزان شد، و سخنگوی پـر شور و پا برجایآنانی که از سر ظلم حکام، به تیره بختی افتاده اند...
بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت
سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت
مهــــــــــــر بلند، چهره ز خـــــــــــاور نمینمود
ماه از حصار چرخ، سر باختـــــر نداشت
آمد طبیب بر سر بیمــــــــــــــار خویش، لیک
فرصت گذشته بود و مداوا ثمـر نداشت
دانی که نوشداروی سهـــــــراب کی رسید
آنگه که او ز کالبـــــــدی بیشتر نداشت
دی، بلبلی گلـــــی ز قفس دید و جانفشاند
بار دگر امید رهائـــــــــــی مگر نداشت
بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتـــــــــــــــاد
این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت
ژاله اصفهانی
ژاله اصفهانی شاعر معاصر و از چهرههای سرشناس روزگار ماست. ژاله شاعری نوپرداز بود، ولی غزلها و قصیدههای بسیاری در قالب شعر عروضی کلاسیک ایران سرود. وی که تجربه تلخ مهاجرت را با روح و روان اش حس کرده بود، درشعرهایش همواره از درد و رنج ایرانیان مهاجر سخن میگفت...ژاله اصفهانی، در عین دوری از وطن و دور شدن از رویاهای خوش جوانی،به غایت خوشبین بود وعلیرغم رنجها و دردهای بیشمار و مشقتباری که کشید، شعرهایش سرشاراز امید به رهایی و آزادی مردمان باقی ماند. شاید به همین دلیل است که او را شاعر "امید" نام نهادهاند.
پرندگان مهاجر در این غروب خموش
که ابر تیره تن انداخته به قله کوه
شما شتاب زده راهی کجا هستید؟
کشیده پر به افق تک تک و گروه گروه
چه شد که روی نمودید بر دیار دگر
چه شد که از چمن آشنا سفر کردید
مگر چه دردو شکنجی در آشیان دیدید
که عزم دشت و دمنهای دورتر کردید
در این سفر که خطر داشت بیشمار آیا
ز کاروان شما هیچ کس شهید شده است؟
سیمین بهبهانی
زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران؛ نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی است. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به "نیمای غزل" معروف است.مبارزه ی بی پرده ی او با ظلم حکام و گفتن از خشونت های تحمیلی جامعه، باعث شده تا سیمین بهبهانی، همواره چهره ای فعال در زمینه ی جنبش های زنان و تکاپوهای حقوق بشری باشد...
نغمهی روسپی
بده آن قوطی سرخاب مرا
تازنم رنگ به بی رنگیی خویش
بده آن روغن تا تازه کنم
چه پژمرده زدلتنگیی خویش.
بده آن عطر که مشکین سازم
گیسوان را و بریزم بردوش
بده آن جامهی تنگم که کسان
تنگ گیرند مرا در آغوش.
بده آن تور که عریانی را
درخَمَش جلوه دو چندان بخشم:
هوس انگیزی و آشوبگری
به سر و سینه و پستان بخشم.
بده آن جام که سرمست شوم،
به سیه بختیی خود خنده زنم:
روی این چهرهی ناشادِ غمین
چهرهیی شاد و فریبنده زنم
No comments:
Post a Comment