من آن صداي خسته ام
که در گلو شکسته ام
نميرسد به گوش تو
اميد پاي بسته ام
نه از آسمان شوم غمين!
نه شکوه دارم از زمين!
که بوده سرنوشت من
به راه زندگي همين
گشوده شد در اميد
به من رسيد بسته شد!
آمده بود پيک عشق
به من رسيد خسته شد
شراب مهرباني به جام زندگي بود
تا جام را گرفتم شکست در دل من
تا خواستم بدانم معني زندگي را...
ناباوري چو خاري نشست بر دل من
که در گلو شکسته ام
نميرسد به گوش تو
اميد پاي بسته ام
نه از آسمان شوم غمين!
نه شکوه دارم از زمين!
که بوده سرنوشت من
به راه زندگي همين
گشوده شد در اميد
به من رسيد بسته شد!
آمده بود پيک عشق
به من رسيد خسته شد
شراب مهرباني به جام زندگي بود
تا جام را گرفتم شکست در دل من
تا خواستم بدانم معني زندگي را...
ناباوري چو خاري نشست بر دل من
ناباوري چو خاري نشست بر دل من
ناباوري چو خاري نشست بر دل من
ناباوري چو خاري نشست بر دل من
ناباوري چو خاري نشست بر دل من
ناباوري چو خاري نشست بر دل م
No comments:
Post a Comment