Wednesday, September 30, 2015


بگذر از نی من حکایت میکنم 


بگذر از نی،،،
 
من حکایت میکنم،،، 

وز جدائی ها شکایت میکنم.... 

نى کجا این نکته ها آموخته؟؟؟

 نی کجا داند نیستان سوخته؟؟؟

بشنو از من بهترین راوى منم،،،

راست خواهی هم نی و هم نی زنم...

نشنو از نى،،، نى حصارى بیش نیست

بشنو از دل،،، دل حریم دلبریست....

نى چو سوزد خارو خاکستر شود،،،

دل چو سوزد خانه ى دلبر شود....


حالا که خواب رفته دلم بی صدا برو


آرام رد شو از من و بی اعتنا برو

اینبار حرفهای دل من نگفتنیست

اینبار را نپرس چرا و کجا؟!...برو

از نو تمام خاطره ها را مرور کن

اصلا نیا به قلب من از ابتدا! برو

اصلا خیال کن که دلت جای دیگریست

اصلا خیال کن که ندیدی مرا برو

بعد از تو هیچ کس به دلم سر نمی زند

در را ببند پشت سرت، بی صدا برو.

Sunday, September 27, 2015

جنگ 

برای برخی  نفرت بود
 برای برخی مصیبت بود ، برای برخی منفعت بود ، برای برخی 
فرصت بود
برای برخی ثروت بود 

اما بودند کسانی که جنگ برایشان جوانی و شور و زندگی بود که
جانشان سکویِ پرتاب خیلی ها شد...


 اخرین دیدار



تقدیم به تو که باشی یا نباشی نفسی برای دل من
خوب من
خوب من عزیز دل نواز من
تو مثل نفس های گل نسترنی
گل مریم گل سوسن تو گل مینایی
مثل گرمی دستان شقایق هستی
مثل آهنگ چلچله ها زیبایی
عشق درچشمه سار چشمان تو جریان دارد
صدای سبک شاپرها
صدای باله موسیقی پرواز تو دیدن دارد
قاصدک واربه آبادی اندیشۀ من آمده ای
تو سزاوارترین مالک قلبم هستی
که شب و روز را با خیالت پر از شادی کردی
تو طبش قلب منی همراه هرطپش .خوشیختی را در رگهایم
جاری می سازی
مثل صمیمیت باغچه ..مثل مهربانی
باران برگ گل
مثل آرامش یک پونه وحشی
مثل ماه شب چهارده هستی
خوب من عزیز دلنواز من
آمدنت مثل رویا مثل خیال
مثل طنین صدای نسیم صبگاهی هستی
که هر سحر در سکوت دلم
می پیچد تو ارامش بهشتی هستی
تو مثل آهنگ نفس های
درخت در چمنزاروفا می مانی
تو مثل نوازش دستان مادر
مثل لالایی نیم شب مادر پر از ارامشی
تو مثل چشمه ای صاف و زلال
برای هر رهگذار خسته تو لطف خدایی
خوب مکن عزیز دلنواز من
شب اول هر ماه منم ناپیدا گم شده
ماه شب چهارده تویی همیشه هوایدایی
تو فانوسی برای گمشدگان
تو بارانی برای کویر
تو سرخی لاله های وطنی
چه بگویم بیش از این؟
که تو خود خوب میدانی عزیز دل "صنمی"
خوب من عزیز دل نواز من



Friday, September 25, 2015


لر ها سرکوب نشدند بلکه منکوب شدند.

شاید دلیل اینکه چرا کرد ها توانستند از هجمه ی هایی که قصد 

تخریب هویتشان را داشت به خوبی و سلامت بیرون بیایند و زبان

 خود را حفظ کنند سوال باشد!

واقعا چرا لر و زبان لری تحت تاثیر این هجمه ها قرار گرفت و بخش

 زیادی از این ملت را با آن عقاید ضد لر همراه کرد.
 
دلیل این امر این است که اکراد و یا آذربایجانی ها سرکوب شدند،

 کتابهایشان سوزانده شد ولی مقاومت کردند و تن به این ذلت 

ندادند که هویت اجدادی خود را به ارزانی بفروشند.

ولی مردم لر با کمترین هزینه برای دولت مرکزی فارسی هویت 

خود را کم و بیش واگذار کردند و چنان مسحور این تفکرات بی بنیاد 

شده اند که فارسها از موفقیت خود در عجب اند! 

حال آنکه مردم لر نفت و گاز دارند که این منابع هم تخمین زده می 

شود که تا 50 سال دیگر نباشند! آنوقت چه برای ملت لر باقی می 

ماند؟؟ شاهنامه ی توسی خراسانی و توهمات آریایی پارسی 

افغانی؟؟!

آنچیزی که ما را عقب نگه داشته این است که کوهستانهای و

 جنگهای خود را به بیابان های فارسستان فروخته ایم و از این

 مبادله ی احمقانه خوشحالیم!!!




ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ؟ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ ؟ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟

ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ؟ ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ؟ ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ

ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ

ﺑﻨﺸﺴﺘﯿﻢ 

ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ

ﻣﻦِ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻫﯽ

ﮔُﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺖ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻏﺎﺯ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ِ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ؟

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮔُﻨﻪِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ

ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ

Thursday, September 24, 2015


حس ها را از همدیگر، جدا کنید

اغلب، ما به این مساله توجه چندانی نداشته ایم که حواس 

پنجگانه خود را از یکدیگر تفکیک و آنها را به صورت مجزا از یکدیگر 

حس کنیم. ذهنتان را برای بالا بردن آگاهی حسی پرورش دهید.

 امروز بر بینایی تمرکز کنید، فردا بر مزه، روز بعد بر بویایی و... مثلا : 
زمانی که در حال دوش گرفتن در حمام هستید، قطرات آب را روی 

بدن خود احساس کنید و از اینکه باعث تمیزی و آرامش شما می 

شود، لذت ببرید. موقعی که در حال غذا خوردن هستید فقط بر 

طعم و مزه غذا تمرکز کنید. وقتی در حال ریختن چای در استکان

 هستید، به صدای ریزش آن گوش دهید. به این ترتیب، شروع به 

جدا کردن تجربیات حسی تان از یکدیگر کنید و از بابت هر کدام

 لذت ببرید


 وسایل اضافی را از محیط زندگی تان خارج سازید

اشیای درون خانه تان را لمس کنید و از خودتان بپرسید آیا به این 

وسایل احتیاج دارم؟کتاب ها را از درون قفسه بیرون بیاورید و ببینید 

آیا دوباره قصد خواندن این کتاب ها را دارید. هر شی» یادگاری را 

بررسی کنید و از خودتان بپرسید: آیا هنور لحظه ای را که این شی 

به یادم میآورد، برایم مهم و باارزش هستند؟ لباس هایتان را باز 

کنید و توجه کنید آیا به تمام این لباس ها احتیاج دارید و از آخرین 

باری که آنها را پوشیده اید چه قدر زمان می گذرد و آیا دوباره 

تصمیم به پوشیدن آنها دارید؟ بعد از این بررسی کامل که به عمل 

میآورید تمام وسایل و لباس های اضافی تان را یا به دیگران 

ببخشید یا آنها را حراج کنید. زیرا که هر شی انرژی خودش را دارد و 
اگر به کار نرود در خانه به آب راکد تبدیل می شود. همچنین جای 

مناسبی برای جوندگان و پشه ها می گردند. پس باید مراقب 

باشید و بگذارید انرژی آزادانه جریان یابد و آب جاری گردد. اگر کهنه 

ها را نگه دارید، تازه ها جایی برای تجلی خویش نمی یابد. پس 

برای چرخش انرژی، پیشرفت در زندگی تان وسایلی را که مورد 

احتیاج تان نیست از محیط خارج سازید.

دید مجنون را یکی صحرانورد

در میان بادیه بنشسته فرد

ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم

می‌زند حرفی به دست خود رقم

گفت ای مفتون شیدا چیست این

می‌نویسی نامه سوی کیست این؟

هر چه خواهی در سوادش رنج برد

باد صرصر خواهدش حالی سترد

کی به لوح ریگ باقی ماندش

تا کس دیگر پس از تو خواندش

گفت مشق نام لیلی می‌کنم

خاطر خود را تسلی می‌کنم

می‌نویسم نامش اول و ز قفا

می‌نگارم نامه عشق و وفا

نیست جز نامی از او در دست من

زان بلندی یافت قدر پست من

ناچشیده جرعه‌ای از جام او

عشق بازی می‌کنم با نام او

عبدالرحمان جامی



نامه من به عزیزم



سلام بهونه قشنگ من براي زندگي

آره بازم منم همون بهونه هميشگي

فدايه مهربونيات چه ميکني با سرنوشت

دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت

حال من و اگه بخواي رنگ گلاي قاليه

جاي نگاهت بد جوري تو صحن چشمام خاليه

ابرا همه پيشه منن اينجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچي بگم جون خودت بازم کمه

ديشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فرياد زدم يا تو بيا يا منو پيشت برسون

فداي تو نمي دوني بي تو چه دردي کشيدم

حقيقت و واست بگم به آخر خط رسيدم

رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي

نمي دوني چقدر دلم تنگ براي ديدنت

براي مهربونيات ، نوازشات ، بوسيدنت

به خاطرت مونده يکي هميشه چشم به راهته ؟

يه قلب تنها و کبود هلاک يک نگاهته ؟

من ميدونم همين روزا عشق من از يادت ميره

بعدش خبر ميدن بيا که داره دوستت مي ميره

روزات بلنده يا کوتاه دوست شدي اونجا با کسي؟

بيشتر از اين منو نذار تو غصه و دلواپسي

يه وقت منو گم مي کني تو دود اين شهر غريب

يه سرزمين غربته با صدتا نيرنگ و فريب

فداي تو يه وقت شبا بي خوابي خستت نکنه

غم غريبي عزيزم زرد و شکستت نکنه

چادر شب لطيفت تو از روت شبا پس نزني

تنگ بلور آب تو يه وقت نا غافل نشکني

اگه واست زحمتي نيست بر سر عهدمون

بمون منم تو رو سپردمت دست خداي مهربون

راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم

رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم

از وقتي رفتي آسمونمون پر کبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بد تره

غصه نخور تا تو بياي حال منم اينجوريه

سرفه هاي مکررم ماله هواي دوريه

گلدون شمعدوني مونم عجيب واست دلواپسه

مثه يه بچه که باره اوله ميره مدرسه

تو از خودت برام بگو بدونه من خوش ميگذره؟

دلت ميخواد مي اومدم يا تنها رفتي بهتره ؟

از وقتي رفتي تو چشام فقط شده کاسه خون

همش يه چشمم به دره چشم ديگم به آسمون

يادت مياد گريه هامو ريختم کناره پنجره؟

داد کشيدم ترو خدا نامه بده يادت نره

يادت مياد خنديدي و گفتي حالا بذار برم

تو رفتي و من تا حالا کناره در منتظرم

امروز ديدم ديگه داري منو فراموش مي کني

فانوس آرزوهامونو داري خاموش مي کني

گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست

با اين که من خوب مي دونم جواب نامه با خداست

عکسايه نازنين تو با چند تا گل کنارمه

يه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دليل زندگي با يه غمي دوستت دارم

داغ دلم تازه ميشه اسمتو وقتي ميارم

وقتي تو نيستي چه کنم با اين دل بهونه گير؟

مگه نگفتم چشمات و از چشم من هيچوقت نگير؟

حرف من و به دل نگير همش ماله غريبيه

تو رفتي من غريب شدم چه دنيايه عجيبيه

زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه

ديوار خونمون پر از سايه غصه و غمه

تحملي که تو دادي ديگه داره تموم ميشه

مگه نگفتي همه جا مال مني تا هميشه؟

دلم واست شور ميزنه اين دلو بي خبر نذار

تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار

فکر نکني از راه دور دارم سفارش ميکنم

به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميکنم

اگه بخوام برات بگم شايد بشه صدتا کتاب

که هر صفحش قصه چندتا درده و چندتا عذاب

مي گم شبا ستاره ها تا مي تونن دعات کنن

نورشونو بدرقه پاکي خنده هات کن