Monday, September 9, 2013

 
دختر هجده ساله‌ای که حالا دیگر لقب ملکه به او داده‌اند، به همراه خانواده‌اش که دیگر به تهران آمده‌اند، در یک ویلای باشکوه و مجلل در نزدیکی سعدآباد زندگی می‌‌کند. او که پیش از این علاقه‌ای به مسائل سیاسی و خواندن روزنامه نداشت، برای همراهی ه...مسرش و مصاحبت با وی مجبور بود به اکراه هر روز بعد از صبحانه روزنامه ورق بزند و این شاید می‌‌توانست مرز اختلاف سیزده ساله‌ای که بین آنها بود را بشکند.

زندگی رسمی آنها آغاز شد. در ابتدا همه چیز شیرین و دست‌نیافتنی می‌‌نمود؛
سفرهای پی‌درپی به شمال کشور، کلاردشت، رامسر و ...


اما کم‌کم مشکلاتی ریشه‌ای بین زوج خوشبخت هویدا شد که بسی برای زندگی‌شان خطرناک‌ می‌‌نمود. چهار سال از عمر زندگی‌شان می‌‌گذشت اما همچنان زندگی دو نفره را تجربه می‌‌کردند. در این میان بارها و بارها به کلینیک پزشکان معروف زنان و زایمان مراجعه کرده بودند اما بی‌‌نتیجه

تا این‌که چهارم آبان ماه ۱۳۳۳ هواپیمایی سقوط می‌‌کند که در آن سرنوشت ثریا بود

پس از چند روز جستجو جنازه متلاشی شده علیرضا پهلوی که برادر تنی محمدرضا که جانشین او نیز بود، پیدا می‌‌شود. حالا دیگر شاه از انقراض حکومت پهلوی به هراس می‌‌افتد و موضوع نازایی ثریا را جدی‌تر از قبل مطرح می‌‌کند

No comments:

Post a Comment