لُطفعَلی خان زند
پیکر اخرین خان زند را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپرده شده . امروزه سنگ گوری بر خاکش نهادهاند که خرجش را بازاریان تهران پرداخت نمودنده اند
وی علاوه بر زیبایی، پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع بود. بسیاری... او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند
لطفعلی خان زند بسیار خدا دوست بود و هنگامی که که آغا محمدخان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد : من تنها به خدا سجده می کنم.
لطفعلی خان را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد، بدو سلام نداد و تعظیم نکرد . آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبلبانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را دوباره پیش خان قاجار آوردند، در حالیکه نه هوشی در تن نداشت، آب بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین میکشیدند. خان قاجار گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» وی که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت: «من از تو نمیترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.
پسران لطفعلی خان فتحالله خان و خسرومیرزا نیز اخته شدند و مانند بردگان به فروش رسیدند . به دستور خان قاجار سپاهیانش به شاهدخت مریم همسر لطفعلی خان تجاوز کنند
لطفعلی خان را آغامحمد خان پس از آن که با خود در شهرهای گوناگون ایران گرداند و به نشانه پیروزی پیکر نیمه جانش را در برابر دیدگان میردم نمایش داد به تهران برد و پس از چندی که وی را آزار و شکنجه بیشتر داد دستور کشتنش را داد
پیکر اخرین خان زند را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپرده شده . امروزه سنگ گوری بر خاکش نهادهاند که خرجش را بازاریان تهران پرداخت نمودنده اند
وی علاوه بر زیبایی، پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع بود. بسیاری... او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند
لطفعلی خان زند بسیار خدا دوست بود و هنگامی که که آغا محمدخان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد : من تنها به خدا سجده می کنم.
لطفعلی خان را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد، بدو سلام نداد و تعظیم نکرد . آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبلبانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را دوباره پیش خان قاجار آوردند، در حالیکه نه هوشی در تن نداشت، آب بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین میکشیدند. خان قاجار گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» وی که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت: «من از تو نمیترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.
پسران لطفعلی خان فتحالله خان و خسرومیرزا نیز اخته شدند و مانند بردگان به فروش رسیدند . به دستور خان قاجار سپاهیانش به شاهدخت مریم همسر لطفعلی خان تجاوز کنند
لطفعلی خان را آغامحمد خان پس از آن که با خود در شهرهای گوناگون ایران گرداند و به نشانه پیروزی پیکر نیمه جانش را در برابر دیدگان میردم نمایش داد به تهران برد و پس از چندی که وی را آزار و شکنجه بیشتر داد دستور کشتنش را داد
No comments:
Post a Comment