Thursday, August 27, 2015

رفت

بی وفا آمد و حالم بدتر کرد و رفت

کلبۀ ویرانه ام را معطر کرد و رفت 

 چون پرستوی سبک بارازافق پروازکرد

بی وفا هوای یک عشق دیگر کرد و رفت

گره ای از بار غمهای دلم را باز نکرد

گرۀ تنهاییم صنم را کورتر کرد و رفت

رفت در این روزگارخسته ام تنها گذاشت

فرصت عمر مرا اینبار آخر کرد و رفت

او تمام قصه های عشق را نشنیده بود

او فقط یک روز درتقدیر من سرکرد و رفت

آمد و آرامش جان را به طوفان ها سپرد

کوچ خود را با شکست دل برابر کرد و رفت

آسمان ابری دل را هوای گریه داد

گونه ی احساسهایم را تر کرد و رفت

در پس پرده چون دید با دیوار نجوا می کنم

پرده را بالا زد جنونم را باور کرد و رفت

بین تقدیر و من تصمیم خود را کرد انتخاب

غنچه های عشق را نشکفته پرپر کرد و رفت

صنم بیهوده پی ستاره میگردی چرا؟

آن بی وفا شهابی بود در افق گذر کرد ورفت
شعر از
صنم سنجری زاده



No comments:

Post a Comment