رفت
بی وفا آمد و حالم بدتر کرد و رفت
کلبۀ ویرانه ام را معطر کرد و رفت
چون پرستوی سبک بارازافق پروازکرد
بی وفا هوای یک عشق دیگر کرد و رفت
گره ای از بار غمهای دلم را باز نکرد
گرۀ تنهاییم صنم را کورتر کرد و رفت
رفت در این روزگارخسته ام تنها گذاشت
فرصت عمر مرا اینبار آخر کرد و رفت
او تمام قصه های عشق را نشنیده بود
او فقط یک روز درتقدیر من سرکرد و رفت
آمد و آرامش جان را به طوفان ها سپرد
کوچ خود را با شکست دل برابر کرد و رفت
آسمان ابری دل را هوای گریه داد
گونه ی احساسهایم را تر کرد و رفت
در پس پرده چون دید با دیوار نجوا می کنم
پرده را بالا زد جنونم را باور کرد و رفت
بین تقدیر و من تصمیم خود را کرد انتخاب
غنچه های عشق را نشکفته پرپر کرد و رفت
صنم بیهوده پی ستاره میگردی چرا؟
آن بی وفا شهابی بود در افق گذر کرد ورفت
شعر از
صنم سنجری زاده
No comments:
Post a Comment