Thursday, August 6, 2015


عاشقی ازجنس بلور
*تقدیم به تو با مهر*
منم عاشقی ازجنس بلور
بلوری نازک, همچو حباب
چون لمسم کنی ، مثل همیشه
مشتعل می شوم ، بی آنکه درهم شکنم
به سان مجسمه ای مرده و تاریک
که شمعی درونش مسکن گزیده است
آری من پرستویم پرستویی مهاجر
پرستویی که هزاران کیلومتر از دیارش دور شده است
پرستویی که پس ازکوچ زمستانیش
دلت را برای ساختن لانه اش برگزیده
به پاس مهربانی هایت, ان کلام زیبایت
که مسرت بخش لحظه ها تنهایی من شده است
وچون طبلی عظیم
که در وادی اشتیاق کوبیده می گردد
تا آوازش همه عالم را خبردار کند
که جانش شیفتۀ گلی است
گلی در دیارش گلی به مانند گل رز
که عطر خاطره اش شامه نواز
روزها و شب های فراق دور از او گشته است
ای آشنای خوبم مرا لمس کن تا چون گلی بشکافم
که شاید درخشکسالی وجودم خوشه شوق تو بروید
مرا لمس کن تا از تکه ای یخ به جویباری جنون اسا بدل شوم
و از غبار کاه به ستاره ای درخشان
از هلالی ناقص به مهتاب شبه 14 کامل
بدل شوم

مرا لمس کن
تا آن حادثۀ شگفت انگیز "دوباره عاشق شدن" رخ نماید
و آن بوتۀ خشکیده در کویر
در این روزگار قحطی عشق
بار دگر بروید, و گل دهد به سبزه و چمن اراسته شوم
کمک کن, تا پرنده شکسته بالم
در آسمان تو پر پرواز گشاید
بگذار اندیشه هایم, که همه مدیون توست
به کبوتری تشنه مبدل گردد
که سختی تیغ برّانا برگلویش
کارگر نیفتد
بگذار به پاس عشق نابت
د رلحظه های شهادتش
نام تو را زمزمه سازد, و نجوای نهایتش
نام تو و عشق تو باشد
که قلب او بی حضور تو
و اندیشه ای فراتر از عشق چیست ؟
پس ای خوب من, ای یار دیار من
مرا با تمام وجودت لمس کن
که در این کویر «صنم» سخت محتاج شکفتن است
مرا لمس کن
م..س


صنم سنجری زاد 







ده

No comments:

Post a Comment