Thursday, November 21, 2013

ملوک آنغوز با نام هنری 'آفَت'
 
ملوک آنغوز با نام هنری 'آفَت' ۱۳۱۳ تهران - دی ۱۳۸۵ تهران) خواننده موسیقی مردمی ایرانی بود.
آفت در طول سال‌های دهه چهل خورشیدی، همراه با مهوش و شهیر ، یکی از سه خواننده عامه‌پسند و پرطرفدار ایران بود. بانو آفت را رقیب مهوش خواننده مردمی کا...
فه‌های تهران می‌دانستند، اما لقب بلبل شرق در تئاترها و کافه کاباره‌ها فقط متعلق به آفت بود. کار خوانندگی را در کافه‌های ساز و ضربی لاله زار شروع کرد
آفت که در سال‌های دور به خواننده لاله زاری یا مردمی شهرت داشت در سال ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد.
و در کودکی پدرش را از دست داد و زندگی سختی را می‌گذارند و با توجه به سن کمی که داشت مجبور شد در یک کارخانه کار کند تا بتواند امورات خود و مادرش را بگذراند.
آفت از کودکی عاشق بازیگری و خوانندگی بود وهمیشه صحفه خوانندگان آن دوران را گوش می‌کرد و برای دوستانش آنها رو اجرا می‌کرد.
در نوجوانی مادرش را از دست داد و سرپرستی اش را دایی اش که بعدها آفت ترانه بابا کرم را برای وی خواند به عهده گرفت و به آفت کمک کرد تا بتواند به رویاهایش جامه واقعیت بپوشاند وابتدا آفت در تئاتر پارس به همراه ستاره‌های تئاتر آن زمان لرتا. شهلا نمایش‌هایی اجرا کرد که در آن ترانه‌های «میان پرده» می‌خواند، صدایش بسیار مورد توجه عموم قرار گرفت و اسمش بر سر زبانها افتاد وبه کاباره «شبهای تهران» دعوت شد که در ان زمان مهوش ستاره نو پا در آنجا می‌خواند. آفت در بسیار از فیلم‌ها بازی داشته یا آواز خوانده که می‌توان از آنجمله
اتشپاره تهران اقای هفت رنگ نام دارد
آفت همچنین در تبلیغ‌های تلویزیونی هم به‌عنوان یک چهره معروف حضوری فعال داشت که از آنجمله می‌توان به تبلیغ ادامس خروس نشان اشاره کرد.
آفت در اواخر دهه ۱۳۴۰ که سفری به المان و برای دیدار پسرش به سوریه رفته بود در آنجا وقتی به اصرار دوستان به زیارت رفته بودند توبه کرد ودیگر هیچ وقت نخواند و از عالم هنر کناره گرفت و به جمع درویشان پیوست و تا هنگام مرگ یکی از درویشان بلند پایه بوده و کتابی در دست چاپ دارد به نام «از فقر تا فقر» که هنوز مجوز انتشار نگرفته است. آفت بعد از انقلاب نیز درویش ماند و در امور خیریه و کمک به مستمندان فعالیت داشت زنده یاد قاسم جبلی یکی از نزدیک‌ترین دوست‌های آفت بود که این دوستی تا هنگام مرگ آفت هم دوام داشته وترانه‌های دو صدایی زیادی در گذشته با هم خوانده اند که در دسترس نیستند. در روزهای آخر عمر مهرش در کنار وی بوده و مهوش وصیتش را به وی کرده که گویا در مورد تقسیم اموالش بین فقرا و یتیمان بوده‌است]
از آفت دو پسر به نام‌های حسین و حسن و ۷ نوه و یک نتیجه به جا مانده که در المان زندگی می‌کنند. آفت در سن ۷۳ سالگی در هنگام خواب در تهران در گذشت.
آهنگ‌ها
از آهنگ‌های معروف آفت که قدیمی‌ها هنوز آنها را زمزمه می‌کنند «دم گاراژ بودم»، «مامان»، «کوه نور»، «عشق پوشالی»، «دل منو شکستی» و «غریبه» را باید نام برد. تاکسی بگی منو، کله پاچه، بلالی شیرفروش، من خودم میدونم که زشتم، افت آفت جونم، یه بوس بده گل بانو و قناری از دیگر آهنگهای او هستند.
با من باشید برا ی یاد ها و خاطره ها

فرخ‌لقا هوشمند، پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون


فرخ‌لقا هوشمند (پور‌رسول) سال ۱۳۰۷ در رشت به دنیا آمد. هر چند خیلی‌ها بیشتر او را با نقش «ننه‌آقای صمد» می‌شناسند اما او یکی از چهره‌های پرکار تئاتر، س...
ینما و تلویزیون بوده که سال‌ها روی صحنه تئاتر رفته در فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری ایفای نقش کرده از جمله در فیلم «باشو غریبه کوچک» و «مسافران» ساخته بهرام بیضایی.

فرخ‌لقا هوشمند به دلیل سکته‌ای که در حین آخرین بازی خود برای یک سریال تلویزیونی داشته حدود شش سال است از عالم هنر کناره‌گیری کرده است. او دیپلم تئاتر را نزد زنده‌یاد اسماعیل مهرتاش در رشت گرفته و به تشویق پدرش که یکی از بنیانگذاران تئاتر در رشت بوده (علی قلی‌پور رسول) برای اولین بار به‌روی صحنه تئاتر رفته و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد.

همسر او، رضا هوشمند نیز از چهره‌های سرشناس تئاتر آن زمان بوده همچنین در فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری هنرنمایی کرده است. رضا هوشمند در سال ۱۳۶۸ درگذشته است.

از زبان خودشدر همین تهران بزرگ هستم، کمی کسالت دارم دیگر زیاد بیرون نمی‌روم، کار نمی‌کنم. آخرین باری که جلوی دوربین رفتم برای بازی در یک سریال تلویزیونی بود. تمام که شد، همان‌جا سرم گیج رفت افتادم، سکته‌ی کوچکی کردم.

شما از چند سالگی وارد عالم هنر شدید؟

از چهارده سالگی وارد کار هنری شدم. آن‌زمان چند نفر دور هم جمع شدند و گفتند رشت به این بزرگی و پرآوازه‌ای یک کلاس تئاتر و یک هنرپیشه ندارد، خلاصه چند نفر سرمایه‌گذاری کردند و خانه‌ای برای این کار گرفتند و هنرپیشه جمع کردند و در رشت تئاتر تأسیس کردند.

چند سالی در رشت کار کردم، مردم هم از تئاتر خیلی استقبال کردند. اولین کار هنری‌ام را با آقای مهرتاش شروع کردم (خدا رحمتش کند). ته صدایی هم داشتم به همین دلیل در تئاترهایی که اپرا بود، بازی می‌کردم و می‌خواندم مثل تئاترهای «شیرین و فرهاد»، «لیلی و مجنون»...

بعد به سینما راه پیدا کردم و چند سالی هم در سینما بودم تا این‌که تلویزیون «ثابت پاسال» تأسیس شد، ثابت پاسال آمده بود تهران و چند هنرپیشه دور خودش جمع کرده بود که من هم با او همکاری می‌کردم. چندین سال در تئاتر آقای مهرتاش بودم و تئاترهای دیگر هم از من دعوت می‌کردند و با آن‌ها هم کار می‌کردم.

شنیده‌ام پدر شما بنیانگذار تئاتر در رشت بوده است.

پدر من مرد هنرمندی بود. با تشویق پدرم وارد کار هنری شدم. پدرم هم نمایشنامه می‌نوشت، هم بازی می‌کرد، هم ریژیستوری می‌کرد، برای تئاتر خیلی زحمت کشید تا مردم را کم کم عادت داد. پدرم آدم با سوادی بود.


در مورد مشکلاتی که زنان بازیگر در آن دوران داشتند برایمان بگویید.

در آن زمان خیلی مشکل بود که یک خانم در تئاتر کار کند ولی در رشت برنامه اجرا می‌کردیم خیلی هم مورد استقبال قرار می‌گرفت. من بودم و خدا رحمت کند منیره تسلیمی را، مادر سوسن تسلیمی. خلاصه تئاتر پا گرفت اما چیزی که هیچ‌وقت یادم نمی‌رود این است که من هم مدرسه می‌رفتم کلاس «هشت» بودم و هم شب‌ها تئاتر کار می‌کردم.

مدیر دبیرستان ما خانمی با نام جفرودی بود، خدا رحمتش کند، فوت کرده است. گروه تئاتر، شب‌های جمعه مهمان دعوت می‌کردند فرض کنید از ادارات و... یکی از این شب‌ها دبیران دبیرستان‌ها را دعوت کردند که خانم جفرودی، مدیر ما هم در میان مهمانان بود، من هم نقش یک دختر لوس و شیک را بازی می‌کردم.

روز شنبه وقتی به کلاس رفتم مدیر مدرسه من را از کلاس بیرون کرد و به بچه‌ها گفت: بچه‌ها می‌دانید این خانم چکار می‌کند و چرا از کلاس بیرون انداختمش؟ این تئاتر کار می‌کند.

در حالی که ما کار و فعالیت اجتماعی می‌کردیم خلاصه کار ما شده بود مبارزه با این‌جور آدم‌ها تا این‌که به تهران آمدیم، دیدیم تهران خیلی پیشرفته‌تر از ما هستند و آن‌ها با خیال راحت در تئاترها کار می‌کنند.

این‌که شما نقش ننه آقای صمد را بازی کنید پیشنهاد چه کسی بود؟

آقای پرویز صیاد، البته در ابتدا برنامه‌ی دیگری بود، سریال «سرکار استوار» بود که در آن هم نقشی بازی می‌کردم خدا رحمت کند سرکار استوار را (عبدالعلی همایون). وقتی پرویز صیاد دید مردم خیلی از این سریال استقبال کردند، گفت چه بهتر که این برنامه را از آن جدا کنیم که یعنی سریال سرکار استوار با همان نام هفته‌ای یک شب از تلویزیون پخش می‌شد و هفته‌ای یک شب هم صمد پخش می‌شد.

من نقش ننه‌آقا را داشتم که در هر کاری دخالت می‌کردم، صمد هم یک‌خرده شوت بود، گیج بود، مردم را اذیت می‌کرد و در عین نادانی حقیقت را می‌گفت. این سریال خیلی مورد استقبال مردم قرار گرفت و هنوزم که هنوز است وقتی مردم من را در کوچه و خیابان می‌بینند به نام ننه‌آقا می‌شناسند.

چند سال است که آقای پرویز صیاد را ندیده‌اید؟

من رفتم خارج و آنجا پرویز صیاد را دیدم، پسرم از من دعوت کرد به آمریکا بروم رفتم، پسرم به او خبر داد که من آمده‌ام. اما نتوانستم زیاد طاقت بیاورم و به پسرم گفتم من را بفرست ایران، فقط دو ماه آنجا بودم. آقای صیاد خیلی ناراحت شده بود که من چرا نماندم.

خانم هوشمند از خاطرات دوران کار هنری‌تان برایمان بگویید.

خاطره زیاد دارم، تلخ و شیرین! در فیلمی با بهروز وثوقی بازی داشتم، صحنه‌ی آخر فیلم بود، داستان فیلم از این قرار بود که بهروز، عاشق دختر من شده بود، بهروز پسر ِ من بود آن دختر هم دختر من بود، خودشان خبر نداشتند خواهر برادر هستند، دختر را یک خانواده گرفته بود و از او نگهداری می‌کرد.

آخر سر دیدم که کار دارد به جاهای باریک می‌کشد به بهروز گفتم این دختر خواهر تو است، بهروز گفت پس تو به من دروغ گفتی؟ و یک سیلی محکم زد توی گوش من، گوشم کَر شد، به هر حال من را به خانه‌ی خودش برد تا به اصطلاح از من دلجویی کند.

اسم فیلم چه بود؟

یادم نیست. ته صدایی داشتم و در تئاتر شیرین و فرهاد که نقش شیرین را بازی می‌کردم، می‌خواندم. خدا بیامرزد دلکش را، من که شیرین و فرهاد را بازی می‌کردم دلکش می‌آمد پشت سن و از لای پرده برنامه‌ی من را تماشا می‌کرد.

او می‌گفت: دختر تو صدات خیلی خوب است، بیا خواننده شو، همه امکانات را من برایت فراهم می‌کنم. به او گفتم نه خانم، وقت این کار را ندارم. من همین‌قدر که بتوانم تئاتر و سینما را اداره کنم خودش خیلی است.

خیلی زحمت کشیدم، دوست داشتم، عاشق این کار بودم. الآن هم می‌آیند دنبال من که بروم کار کنم اما می‌گویم حافظه ندارم که دیالوگ حفظ کنم، دیالوگ را آدم باید جابه‌جا از حفظ کند که بتواند کار کند

Thursday, November 7, 2013

زنده یاد استاد روح الله خالقی در برنامه رادیویی یادی از هنرمندان در مورد استاد ادیب خوانساری چنین می گوید:

 18 سال داشت، در یک غروب خون آلود، هنگامی که شاخ و برگ درختان رنگ زعفرانی می گیرد، شهر خوانسار را ترک گفت. وقتی در جاده سنگلاخ بیاب...
ان بی خبر از یار و دیار، با اسب سفید رنگ به طرف اصفهان می رفت، نخستین نغمه دل آویزش در سینه بیابان پیچید و چنین گفت:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

هنگامی که به اصفهان رسید از شوق و ذوق دست خدمت و ارادت به سینه زد و نزد سید رحیم استاد معروف زمان به فرا گرفتن رموز آوازهای ایرانی همت گماشت. شب های مهتابی در کنار امواج جوشان و خروشان زاینده رود، مرد و زن، پیر و جوان برای شنیدن صدای ادیب، نفس ها را در سینه حبس می کردند و قلب دختران جلفا، از شنیدن نغمات دلپذیرش در سینه می لرزید.

چند سالی بیش در اصفهان نماند و پس از یک سال هم سیر و سفر در جنوب ایران، به پایتخت آمد و نزد مرحوم حسین اسماعیل زاده، استاد کمانچه باز هم به فرا گرفتن رموز موسیقی پرداخت.

ادیب خواننده ای است بسیار پر مایه و استاد. به رموز موسیقی و دستگاه ها خوب وارد است. صوتش گرم و خوش آهنگ است. از خوانندگان صاحب سلیقه ای است که همه او را به استادی می پذیرند. با استادانی چون مرحوم ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، مرتضی محجوبی، و دیگران همکاری صمیمانه داشت.
صفات اخلاقیش ستودنی و مردی منظم و خوش طینت است
 

Tuesday, November 5, 2013

غمگین و تنها
ترانه سرا
شهین حنانه
آهنگ و تنظیم
ناصر چشم آذر
خواننده

مهستی
سال انتشار:۱۳۵۵





من تو رو ،دوست دارم اندازۀ دنیا
نمی تونم که بمونم ،بی تو اینجا
...
شبا ،وقتی می مونم ،خسته و تنها
تا بیای ،می شِمُرم ثانیه ها را
...
تو همونی ،سهمِ من از عاشقی و آشنایی
اگه دوری اگه نزدیک ، با دلِ من ،همصدایی
...
غمگین و تنها بودم ،وقتی ،تو پیدا شدی

گُلِ بارون شدی ،واسه تشنگی ها
یه بهانه ،تا من ، بمونم ، اینجا
...
من ،می خوام پنجره ها
رو به خورشید ، وا بشه

شبِ دِلتنگی ،از این خونه بره
تو ،بمونی

من می خوام روزای من ، روزِ آفتابی بشه
شبِ خاکستری ،مهتابی بشه
تو ،بمونی
...
تو بمونی
تو که دستات داره ،بویِ مهربونی
شرم بوسه
ترانه سرا
مسعود هوشمند
آهنگ و تنظیم
پرویز مقصدی
خواننده
رامش
سال انتشار

 ۱۳۵۵
 





اون دو تا چشمات ، مثِ ستاره
دل می شه صیدش ،به یک اشاره
...
حُجبِ یه شرقی ،توی چشاته
شرمِ یه بوسه ، روی لباته
...
بودنت آیته ، آیت روشنی
وسعت قصه ای، قصه ای گفتنی
...
بی تو من ، یک شبم
یک شب بی تپش
خسته ای مُنتظر
چشمه ای بی جهش
...
پُل جدایی چرا
نشسته در بین ما
بیا که بی تو دلم
می میره اینجا....
...
اون دو تا چشمات ،مث ستاره
دل می شه صیدش ، به یک اشاره
...
حُجب یه شرقی ، توی چشاته
شرم یه بوسه ،روی لباته
...
چشم تو ،رازِ شب
راز یک ساحله
موی تو ،بوی گُل
وسعت جنگله
...
بی تو من ،خسته ام
خسته ی لحظه ها
مُرده در چشم من
غُربت برکه ها
...
پُل جدایی چرا
نشسته در بین ما
بیا که بی تو دلم
می میره اینجا...
...
چشم تو ،راز شب
راز یک ساحله
موی تو ،بوی گل
وسعتِ جنگله
...
بی تو من خسته ام
خسته ی لحظه ها
مُرده در چشم من
غُربت برکه ها
...
پُل جدایی چرا
نشسته در بین ما
بیا که بی تو دلم
می میره اینجا...
همزبونم باش
ترانه سرا
هُما میرافشار
آهنگ و تنظیم
ناصر چشم آذر
خواننده
حمیرا
سال انتشار: ۱۳۵۵

شب بُلندو دل من، در تب و تابه ،وای
لحظه هام همه پُر از حسرت خوابه ،وای
ذره ذره دلِ من ،آب می شه تو سینه
آرزویِ دیدنت ،مثلِ سرابه ،وای
...
بیا و ستاره ای تو آسمونم باش
بیا و چلچله ی شیرین زبونم باش
مهربون من بیا و همزبونم باش
من بلا رو دوست دارم ،بلای جونم باش
...
حالا تو ،خون منی توی تنی یا نه؟
از دل عاشق من دل می کنی یا نه؟
بگو هنوز مالِ منی ،عشقِ منی یا نه؟
...
شب بُلند و دل من در تب و تابه ،وای
لحظه هام ،همه پر از حسرت خوابه ،وای
ذره ذره دل من ،آب می شه تو سینه
آرزویِ دیدنت ،مثل سرابه وای
...
بیا و ستاره ای تو آسمونم باش
بیا و چلچله ی شیرین زبونم باش
مهربون من ، بیا و همزبونم باش
من بلا رو دوست دارم، بلای جونم باش
...
حالا تو ،خون منی توی تنی یا نه؟
از دل عاشق من ،دل می کنی یا نه؟
بگو هنوز مال منی ،عشق منی یا نه؟
...
نکنه ،خُدا نکرده نکنی یادم
نکنه عزیز من ،ز چشمت اُفتادم
...
نکنه ،تو قلبت خبری باشه
نکنه ،دلت با دگری باشه
...
هر نگاهِ گرم تو ،اُمیدِ فردام بود
آخه عشقت عزیزم ،خونِ تو رگ هام بود
آرزوی تو ،دینم و دنیام بود
بی تو همدمم ،قطره ی اشکام بود
دور نرو
ترانه سرا
نُصرت فرزانه
آهنگساز 
 امیر آرام
خواننده
گیتی پاشائی
سال انتشار

۱۳۵۴
 
 
 
 
اهیِ رفتن ،واسه من همینه
وقتی نیستی ،دلِ من غمینه
هرجا هستم ،بی تو سوت و کوره
حرف ساده م ،واسه تو همینه
...
تو سلامِ یک غریبی
تو شرابِ این زمینی
تو به رنگِ یک پرنده
نه به شادی ،به حزینی
...
بی تو ،پوستم
با تو ،خونم
...
دور نرو ،دور نرو
هرچی که هست ،می میره
دور نرو ،دور نرو
بندِ دلم اسیره

دور نرو ،دور نرو
ندیدنت ،چو مرگه
دور نرو ،دور نرو
خون به تنم ،چه سرده
...
تو هوایِ پاک عشقی
تو سرودِ باغ عشقی
...
تو تلاوت مث مذهب
تو طُلوع اولینی
Photo: ‎(دور نرو)
ترانه سرا:نُصرت فرزانه
آهنگساز : امیر آرام
خواننده:گیتی پاشائی
سال انتشار:۱۳۵۴

راهیِ رفتن ،واسه من همینه
وقتی نیستی ،دلِ من غمینه
هرجا هستم ،بی تو سوت و کوره
حرف ساده م ،واسه تو همینه
...
تو سلامِ یک غریبی
تو شرابِ این زمینی
تو به رنگِ یک پرنده
نه به شادی ،به حزینی
...
بی تو ،پوستم
با تو ،خونم
...
دور نرو ،دور نرو
هرچی که هست ،می میره
دور نرو ،دور نرو
بندِ دلم اسیره

دور نرو ،دور نرو
ندیدنت ،چو مرگه
دور نرو ،دور نرو
خون به تنم ،چه سرده
...
تو هوایِ پاک عشقی
تو سرودِ باغ عشقی
...
تو تلاوت مث مذهب
تو طُلوع اولینی

http://176.28.53.232/InternalMp3Handler.ashx?id=9621‎
پیام
شعر و آهنگ
آرش سزاوار
تنظیم کُننده
داوود اردلان
خواننده
نلی
سال انتشار
۱۳۵۶

منم ،اونکه همیشه
تبِ غم رو لبامه

به خاموشی رسیدن
دوایِ گریه هامه

منم اونکه صدایِ
شکستن ،تو صدامه

تو هر واژه ی شعرم
یه قصه ،یه پیامه
...
تو اون قُله دوری
که تو چشمات
یه گهواره ی نوره

تو صُبحی
که برای شبِ عاشق
نگات سنگ صبوره
...
بیا این تنو از سایه جُدا کن
دل تنگمو از گریه رها کن
بیا با غزل تازه ی چشمات
منو زائر درگاه خُدا کن
...
منم اونکه همیشه
تب غم رو لبامه
 
 
خورشید خانم
ترانه سرا
ایرج جنتی عطایی
آهنگساز
بابک بیات
تنظیم کننده
محمد اوشال
خواننده
داریوش اقبالی
سال انتشار
۱۳۵۵


خورشید خانم آفتاب کن
شبو ،اسیر خواب کن
مجمر نور و وردار
یخ زمینو آب کن
...
گُلای باغچه خوابن
ماهیا پیر و خسته
قناری های عاشق
بالِ صداشون بسته
...
فواره های خاکی
تن نمیدن به پرواز
شمع و گُل و پروانه
جا نمی شن تو آواز
...
خورشید خانم آفتاب کن
شبو اسیر خواب کن
مجمر نور و وردار
یخ زمینو آب کن
...
مُرواری های نور و
بپاش تو دامن آب
ما رو ببر به جشنِ
گندم و عشق و آفتاب
...
سوار اسب نور شو
زمینو اندازه کن
دستمال آبی وردار
قلبامونو تازه کن
...
خورشید خانم آفتاب کن
شبو اسیر خواب کن
مجمر نور و وردار
یخ زمینو آب کن
...
خورشیدِ تن طلایی
زمین برات هلاکه
نگو:«طلا که پاکه
چه منتش به خاکه»
...
زمین که عاشق توست
حیفه تو شب بمیره
حیفه سراغتو از
ستاره ها بگیره
...
خورشید خانم آفتاب کن
شبو اسیر خواب کن
مجمر نور و وردار
یخ زمینو آب کن
 

بزن تار
ترانه سرا 
 منصور تهرانی
آهنگساز
صادق نوجوکی
تنظیم کننده
ناصر چشم آذر
خواننده
هایده
سال انتشار
۱۳۵۵

بزن تار که امشب ،باز دلم از دُنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن ،تا بخونم با تو ، آوازِ بی خریدار
بزن تار و بزن تار

برای کوچه ،غمگینم
برای خونه ،غمگینم

برای تو برای من ،برای هر کی مثل ما
داره می خونه ،غمگینم

بزن تارِ همیشه با منو ،از من قدیمی تر

واسه اونکه تو کارِ عاشقی می مونه ،غمگینم

بزن تار که امشب ،باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو ،آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

به راهِ عاشقی مُردن ،به خنجر ،دل سپر کردن
واسه هرکی که آسون نیست

برای جاودان بودن، واسه عاشق ،دیگه راهی
به جُز دل کندن ،از جون نیست

بزن تا بخونم ،همینو می تونم

برای کوچه غمگینم، برای خونه غمگینم

برای تو ،برای من، برای هر کی مثل ما
داره می خونه غمگینم

بزن تار همیشه، با منو از من ،قدیمی تر

واسه اونکه تو کار عاشقی می مونه غمگینم
...
بزن تار که امشب ، باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم، با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

بزن تار و بزن تار
بزن تار و بزن تار
بزن تارو بزن تار
معشوق
ترانه سرا 
 زویا زاکاریان
آهنگساز 
 مارتیک
تنظیم کُننده 
 اریک آرکانت
خواننده 
 گوگوش
سال انتشار 
 ۱۳۵۵

تُو نه بارونی
نه شن باد
تُو نه مرهمی
نه فریاد
...
تُو نه خسته ای
نه هم پا
تُو نه از غیری
نه از ما
...
تُو نه بیرون
نه درونی
تُو نه ارزون
نه گرونی

تُو نه خاکی
پوششِ گنج
نه یه مُهره
رویِ شطرنج

تُو فقط هستی
که باشی
تُو نه مرگی
نه تلاشی

نمی تونم،نمی تونم
تُو رو هم صدا بدونم

تُو یه روز سبزی
یه روز زرد
یه روز همدردی
یه روز درد
اگه اشتباه می خونم
بگو،راست بگو بدونم

تُو کُدوم رنگی
کُدوم بو؟
اگه سکه ای
کُدوم رو؟

که نه ظُلمت
نه فُروغی
نه رکودی
نه بُلوغی

نکُنه حرفای خامم
خاطرِ عزیزو آزرد
نکُنه اسمِ حقیرم
تو کتابای تُو خط خورد
 
 
 
دلم تنگه
شعر و آهنگ 
 جهانبخش پازوکی
تنظیم کُننده 
 ناصر چشم آذر
خواننده 
 مهستی
سال انتشار  ۱۳۵۵

 
خونه ، پُر از رنجِ سکوته
وای ، دلم تنگه
گُل های باغچه ، پیشِ چشمم
وای ، چه بی رنگه

گُل توی گُلدون
باز دوباره ،داره می میره
راه نفس رو
بُغض بیدادِ تُو می گیره
...
روزی ، به چشمِ تو
من ، بهترین بودم
عاشق ترین بودی
عاشق ترین بودم
...از آشیون ، دل کَندن و رفتن
که آسون نیست
در سینه ، عشقِ تازه پروردن
که آسون نیست
روزی ، به چشمِ تو
من ، بهترین بودم
عاشق ترین بودی
عاشق ترین بودم
بذار امشب بخوابم
ترانه سرا 
 ایرج جنتی عطائی
آهنگساز 
 پرویز مقصدی
خواننده 
 منوچهر سخایی
تاریخ انتشار 
 آبان ۱۳۴۹

روز روشن می ره و شب می رسه
غم میاد به هر دری سر می زنه
مگه می شه چشامو هم بذارم
وقتی غم ،قلبمو خنجر می زنه

با خیال تُو شبا ، چشم من خواب نمی ره
برق اون چشمای مست ، دیگه از یاد نمی ره

بذار امشب بخوابم ، بذار امشب بخوابم

نمی دونی که شبا چی می گذره
چشمای دُنیایی رو خواب می بره
غم تُو ، شب تو دلم جون می گیره
خواب و از چشمای پُر آب می بره
 
با خیال تُو شبا ،چشم من خواب نمی ره
برق اون چشمای مست ،دیگه از یاد نمی ره
بذار امشب بخوابم ، بذار امشب بخوابم
چشمه ی چشمای تُو ،دریای آب
چشمای خسته ی من ،دُنبال خواب

با خیال تُو شبا ،چشم من خواب نمی ره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمی ره

 
ملامَت
ترانه سرا 
 رضا عبداللهی
آهنگساز 
 مُحمد شمس
تنظیم کُننده 
 شاپور باستان سیر
خواننده 
 مازیار
سال انتشار 
 ۱۳۵۶



هوایِ دلِ من ،در فصلِ تیرگی ها ،خسته تر از خزونه
غمایی که دارم ،اندازه ی تمومِ ابرایِ آسمونه
...
ببین ، که مُرده در گلوم ، فریادِ اشتیاقِ من
مردِ اسیرم ، مردِ اسیرم
به دادِ دل نمی رسی ،مَلامتم نکُن بسی
بی تو می میرم ، بی تو می میرم
...
چه غمگین نشسته ، تو ذهنِ پُر غُبارم
روزایِ رفتنِ تو
بیا که ستاره ،شکُفته می شه هر شب
برایِ دیدنِ تو
...
در موسمِ گُسستن ،تُو روحِ اتحادی
برایِ ناباوری ،همیشه اعتمادی

در موسمِ گُسستن ،تُو روحِ اتحادی
برایِ ناباوری ،همیشه اعتمادی

...
هوایِ دلِ من ،در فصلِ تیرگی ها ،خسته تر از خزونه
غمایی که دارم ، اندازه ی تمومِ ابرایِ آسمونه
...
صدایِ نفس هات ،با اسمِ من غریبه
دو دستام ،زِ هُرمِ مُحبت بی نصیبه
...
ببین که سینه ی من ، در خاکِ غم فتاده
باغِ غُرورم حتی ، یه شاخه گل نداده
...
هوایِ دلِ من ، در فصل تیرگی ها ،خسته تر از خزونه
غمایی که دارم ، اندازه ی تمومِ ابرایِ آسمونه
 
 
ستاره
ترانه سرا 
 اردلان سرفراز
آهنگساز 
 پرویز مقصدی
تنظیم کُننده
 مارتیک قره خانیان
خواننده 
 بتی
سال انتشار 
 ۱۳۵7
 

 
ستاره ، شُد شقایق و
سپیده ، گُل داد
ستاره ، پاره پاره شُد
امّا ، نیفتاد

ستاره ، آی ستاره
این رسمِ روزگاره
هر کی مثلِ تُو باشه
سرش ، بالایِ داره

وقتی تُو رفتی
واسه ما ، روزِ عزا بود
تو ماتمی که گریه هاش
چه بی صدا بود

ستاره ، آی ستاره
این رسمِ روزگاره
هر کی مثلِ تُو باشه
سرش ، بالایِ داره
...وقتی تُو رفتی ،نفس نداشتی
راهِ گُریز از قفس نداشتی
...
مرگِ تو امّا ،آغازِ ما بود
آغازِ خطِ پروازِ ما بود
...
ستاره ، آی ستاره
این رسمِ روزگاره
هر کی مثلِ تُو باشه
سرش ، بالایِ داره


«دکلمه»

در چشمِ خاک ، ظُلمت
آوار شُد ، سحر رفت
گُلبرگِ گُل ، فرو ریخت
بر بادِ در به در رفت

گُل ، با گلوله جان داد
در خونِ خود ، کفن شُد
خاموشیِ ستاره
خاموشیِ وطن شُد

با قلبِ پاره پاره
خاموش شُد ستاره ...