Wednesday, July 31, 2013

سرودن گلپونه ها داستانی فوق العاده زیبا دارد که هما میرافشار آن را در آغاز این شعر نوشته است
بد ندیدم آن داستان را به همراه متن کامل شعر
را تقدیم همه شما خوبان نمایم

سحرگاه چون پنجره را گشودم تا نسیم سحر گاهی با زلفهای سرکش وجان ملتهبم با...
زی کند عطر گلپونه های وحشی مشام جانم را چنان سرشار ساخت
که بی اختیار به سالها قبل یعنی به زمان کودکیم باز گشتم همان دخترکی شدم که در کنار باریکه آبی به نام جوی که از نزدیک منزلشان میگذشت
با سبزه های نورس و گلپونه های وحشی درد دل میکرد
هم...ان دختر ساکت و آرامی که بازیهای کودکانه نیز شادمانش نمیساخت
سراسر وجودش غمی بود مرموز که هر روز غروب هنگام بهاران او را به کنار پونه های سر سبز میکشید

سلام پونه ها سلام گلپونه ها امروز مامان با من قهر بود ..... وصبح نمیدانم چرا اخمهای پدرم باز نمیشد
حتی وقتی با دستهای کوچکم برای او چای میریختم به روی من لبخندی نزد
در عوض برادرم را .... ء

گلپونه ها.... مهری دختر همسایه با من بازی نمیکند چند روز است احساس میکنم که اگرپسر به دنیا می آمدم بهتر بود

و گلپونه ها با چشمهای مهربانشان آرام به درد دلهای کودکانه من گوش می سپردند و هر گز از پر گوییهای من نمیرنجیدند

مطمئن بودم که آنچه به آنها گفته ام برای همیشه در سینه های پاک و نازنینشان دفن میشود آری مطمئن بودم

و آنها از همان اوان کودکی هر بهار سنگ صبور من بودند ومن چه بسیارها که به انتظارشان چشم به راه مانده ام
و اکنون در این سحرگاه روشن و دلپذیر بهاری با خود می اندیشم

در خود میگریم و افسوس میخورم که چرا نمیتوانم چون آن روزهای زود گذر و شیرین حتی به گلپونه ها نیز اعتماد کنم

آه چه سخت است بدین گونه تنها ماندن که حتی نسیم سحری نیز همراز نیست و محرم راز
قطعه شعر گلپونه ها را بدین مناسبت سروده ام

هما میرافشار
گلپونه ها

گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم

من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده ام

گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد

گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شب ها به جز فریاد من نیست

گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سربر کشید از خاک های تیره غم

گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستو های ره گم کرده دشت
سوی دیار آشناییها بکوچید
بامن بمانید بامن بخوانید

شاید که هستی راز سر گیرم دوباره
آن شور و مستی را زسر گیرم دوباره

هما میر افشار در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شد .

وی سرودن شعر را در سال‌های دبیرستان اغاز کرد . چندین سال بعد هما با علی میرافشار ازدواج کرد و بعد از ان نام خانوادگی خود را به میرافشار تغییر داد .
هما شعر، عکس، و داستان در یک روزنامه و یک هف...ته نامه منتشر می‌کرد . وی دارای دو فرزند است یک پسر به نام کیوان ( کوین ) ویک دختر به نام کتایون .
وی در گروهی با اسدالله ملک کار تعلیم را آغاز کرد و در سال ۱۹۶۲ از دانشگاه موسیقی فارغ تحصیل شد . هما میر افشار با خوانندگان معروف ایرانی همکاری داشته‌است.
وی در سال ۲۰۰۵ برنده Persian Golden Lioness Awards از اکادامی موسیقی شده‌است . ترانه‌های هما میرافشار دارای سبکی خاص و بسیار زیبا هستند .
هما میرافشار در این سال‌ها دو کتاب با نام‌های «گلپونه‌ها» و «آلاله‌ها» منتشر کرده‌است . وی اکنون ساکن لوس‌آنجلس است
هما میرافشار در کارنامه هنری خود بیش از 250 ترانه برای خوانندگان معروف سروده است

همیشه شاد باشید

No comments:

Post a Comment