امشب میخوام از دلم بگویم برای تو فرشته
امشب میخوام از دردهایم بگویم برای تو فرشته
امشب میخوام از آرزو های بر باد رفته ام بگویم برای تو فرشته
امشب میخوام قصه ای عشق را بگویم برای توفرشته
امشب میخوام از در بدری از دل ریش بگویم برای توفرشته
شانه هایت را آماده داری برای اشکهایم؟
لبانت را آماده داری برای گونه هایم ؟
قلبت را آماده داری برای غصه هایم؟
دستانت را آماده داری برای نوازش موهای پریشانم
چشمانت را آماده داری برای دل شکستم
اه فرشته جان من عاشقی هستم که از کوچ به جا ماندم
کاروان رفته من تنهای تنها ماندم
در این قفس را باز کن مرا به دیارم ببر آزاد کن
من را از این قفس آزاد کن آزاد ..........
ملکه سنجری زاده سیدنی ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
سلام
ReplyDeleteقفست قسم من
راه دوری است رفیق
ReplyDeleteامدم اشک زچشمان خیالت ببرم
اندکی حس صداقت دارم
وکمی حس غروز
همه اواره غربت شده ایم
من به خانه و تو دور
باورت نیست غریبی عجب است
درود بر استاد عزیز جناب تقوایی
ReplyDelete