یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود ،توی این بود نبود
توی شهر قصه ها
میون یک دشت سر سبز و قشنگ
یک پری زندگی می کرد
اسم پری مهربون بو د نسیم
زیر گنبد کبود ،توی این بود نبود
توی شهر قصه ها
میون یک دشت سر سبز و قشنگ
یک پری زندگی می کرد
اسم پری مهربون بو د نسیم
این پری مهربان
با اینکه بود خیلی زیبا و قشنگ
ولی خیلی سختی کشیده بود
خیلی آزار دیده بود
ولی او از کسی کینه نداشت
عاشق همه بود
خونۀ پری مثل یک خونه نبود
باغ بود
قبلۀ عشاق بود
شب که می شد از همه جا
بچه ها.بزرگترها.پرندگان.گلها..پروانه ها
جمع می شدند توی باغ نسیم
تا براشون قصه بگه
قصه های جورواجور
قصۀ کنیزک و بهرام گور
قصه از ضحاک و فریدون
قصۀ رستم و سهراب
قصۀ سوگ سیاوش
قصۀ از پاکی و آتش
نسیم این پری مهربون
خونۀ پری مثل یک خونه نبود
باغ بود
قبلۀ عشاق بود
شب که می شد از همه جا
بچه ها.بزرگترها.پرندگان.گلها..پروانه ها
جمع می شدند توی باغ نسیم
تا براشون قصه بگه
قصه های جورواجور
قصۀ کنیزک و بهرام گور
قصه از ضحاک و فریدون
قصۀ رستم و سهراب
قصۀ سوگ سیاوش
قصۀ از پاکی و آتش
نسیم این پری مهربون
مدتی بود که غمگین بود
غصه داشت
خنده روی لبهاش یخ زده بود
چند روزی بود که از
قاصدک بی خبر مانده بود
آخه قاصدک رفته بود
تا از ستاره ؛نسرین
ازآن دانش آموزشیرازی
که از معلم آزار دیده بود خبر
بیاره
خبرای خوب بیاره
نکنه قاصدک بیمار شده
اسیرو گرفتار شده
نکنه در زمستون وطن
مثل همۀ قاصدک ها
لال شده
نکنه باز برۀ مظلوم شده
گرگ به گله زده و
قاصدک شکار شده
نسیم این پری مهربون
دست به دست با بچه ها
می نشست رو به خدا
می کرد دعا
برای همۀ قاصدکا
برای اسیرا
زندونی ها
تا همه بر گردند به خونه شون
به سوی آشیونه شون
به یاد عزیزانی که با ما دیگه نیستند
به یاد ستاره بیاد شرفی به یاد همه خواهر ها و برادرانم
به یاد انهای که در بند هستند
و به امید روزی که دیگر دنیا زندانی سیاسی نداشته باشد
م .س سنجری
شیرازی.نسیم
استرالیا
No comments:
Post a Comment