بی وفا
بی وفا آمد و حال ما را بدتر کرد و رفت
کلبۀ ویرانه ی ما را معطر کرد و رفت
چون پرستویی سبک بال ازافق پروازکرد
او هوای یک یار دیگرکرد و رفت
گره ای ازبارغمهای دلم را باز نکرد
گرۀ تنهاییم را بی وفا کورتر کرد و رفت
رفت و در این روزگار سخت تنها هایم گذاشت
فرصت عمرمرا اینبارآخرکرد و رفت
او تمام قصه های و غصه هایم را نشنیده بود
اوفقط یک روزدرتقدیرمن سفر کرد و رفت
آمد و آرامش دل را به طوفان ها سپرد
کوچ خود را با شکست دل برابر کرد و رفت
آسمان ابری دل ما را هوای گریه داد
گونه های پر از احساس مرا تر کرد و رفت
در پس پرده چون دید با دیوار نجوا می کنم
پرده را بالا زد و عشق و جنونم را باورکرد و رفت
بین تقدیر و دل من تصمیم خود را کرد انتخاب
غنچه های عشق مرا نشکفته پرپر کرد و رفت
"صنم" بیهوده چرا پی ستاره میگردی درآسمان
او شهابی بود در اسمان دل تو گذری کرد و رفت
م سنجری زاده صنم
No comments:
Post a Comment