Saturday, July 21, 2018

عمریست در پی عشقم و عاشقی ندیدم
منادی زاهد در کلیسا و مسجد و مدرسه دیدم
اما همچون منصور بر سر دار ندیدم
صد شیخ بدیدم که زدن کوس انالحاق
اما به عمل در مسجد و مدرسه و بازار ندیدم
چه بسیار دیده ام همچون فرهاد به جهان
اما خونین دلی همچون شیرین ندیدم
در دیر و کلیسا در مسجد و مدرسه..
سخن "عشق" بسیار شنیدم
اما یار وفادار بر سر پیمان ندیدم
دیدم نوشتن انجیل و تورات وقران به طلا و جلد به مطلا
اما قاری و قاضی به عمل از روی قران و انجیل ندیدم
در سر بازاردیدم مردمانی به غزل خوانی و غزل گویی
اما دلی پر خون چون مجنون ندیدم
دیدم به جهان صد عاشق و شیدا
اما در عاشقی همچون فرهاد سر بر سینه ندیدم
بر سر کوچه و بازار چه بسیار سخن عشق شنیدیم
اما عاشقی زرد رخ و مجنون ندیدم
کشتن ما را رقیبان به هزار طعنه و تزویر
اما عاشقی سینه جاک در سر این بازار ندیدم
"صنم" عاشق و دل باخته چه بسیارند
اما عشق سوزان در سیمای هیچ کس ندیدم
عمریست که بمب است بر سر کودکان دنیا
اما هیچ ندایی از حقوق بشر نه دیدم نه شنیدم
صنم

Thursday, July 12, 2018



بس كن اى شيخ مرا منع زِ ميخانه مكن
زهر مار اين دو سه تا ساغر و پيمانه مكن
مده هشدار تو از قعر جهنم بس كن
خود خرابيم! شرر بر دل ديوانه مكن
كم بگو از عسل و جنت و فردوس برين
كم فريبم بده و وعده ى رندانه مكن
حورىِ نقد در اين شهر فراوان شده است
وعده ى نسيه تو بر جاهل و فرزانه مكن
رفته از دست من اى شيخ نگارم، تو دگر
منع از ساقى و از ساغر مستانه مكن
برو اى شيخ بگو نزدِ رقيب از قولم
لطف كن زلفِ دلاراى مرا شانه مكن






Saturday, July 7, 2018




دلبرم باشے جهانم را فدایت مے کـنم
با نگاهے از تو جانـم را فدایت مے کـنم

بیخیال زهره و ڪیواڹ و کل کهکشان
ماه من شو! آسمانم را فدایت مے ڪنم






Thursday, July 5, 2018



بی وفا
بی وفا آمد و حال ما را بدتر کرد و رفت 
کلبۀ ویرانه ی ما را معطر کرد و رفت

چون پرستویی سبک بال ازافق پروازکرد
او هوای یک یار دیگرکرد و رفت

گره ای ازبارغمهای دلم را باز نکرد
گرۀ تنهاییم را بی وفا کورتر کرد و رفت

رفت و در این روزگار سخت تنها هایم گذاشت
فرصت عمرمرا اینبارآخرکرد و رفت

او تمام قصه های و غصه هایم را نشنیده بود
اوفقط یک روزدرتقدیرمن سفر کرد و رفت

آمد و آرامش دل را به طوفان ها سپرد
کوچ خود را با شکست دل برابر کرد و رفت

آسمان ابری دل ما را هوای گریه داد
گونه های پر از احساس مرا تر کرد و رفت

در پس پرده چون دید با دیوار نجوا می کنم
پرده را بالا زد و عشق و جنونم را باورکرد و رفت

بین تقدیر و دل من تصمیم خود را کرد انتخاب
غنچه های عشق مرا نشکفته پرپر کرد و رفت

"صنم" بیهوده چرا پی ستاره میگردی درآسمان
او شهابی بود در اسمان دل تو گذری کرد و رفت

م سنجری زاده صنم