Saturday, December 29, 2012






عاشق نشدی راهد دیوانه چه میدانی
در شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی
لبریز می غمها شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی 
یک سلسله دیوانه افسوس نگاه او
 ای غافل از آن جادو..! افسانه چه میدانی ؟
من مست میِ عشقم، بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد..! میخانه چه میدانی ؟
عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده..! بت خانه چه میدانی ؟
تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود ، یکی باشد ، بیگانه..! چه میدانی ؟
دستار، گروگان ده ، در پای بتی ، جان ده
اما تو ز جان، غافل..! جانانه چه میدانی ؟
ضایع چه کنی شب را ..؟ لب ، ذاکر و دل ، غافل
تو ، ره به خدا بردن ، مستانه چه میدانی........؟؟؟

(( هما میر افشار
ای غافل از آن جادو..! افسانه چه میدانی ؟
من مست میِ عشقم، بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد..! میخانه چه میدانی ؟
عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده..! بت خانه چه میدانی ؟
 
تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی
دستاره گروگان ده در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل جانانه چه میدانی
ضایع چه کنی شب را؟ لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن مستانه چه میدنی
تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود ، یکی باشد ، بیگانه..! چه میدانی ؟
دستار، گروگان ده ، در پای بتی ، جان ده
اما تو ز جان، غافل..! جانانه چه میدانی ؟
ضایع چه کنی شب را ..؟ لب ، ذاکر و دل ، غافل
تو ، ره به خدا بردن ، مستانه چه میدانی
 
شعر از خانم میرافشار
 

No comments:

Post a Comment