دلمو همرنگ شب کرد و رفت
با نگاش لحظه هامو شاد کرد و رفت
امد و دلمو با دلش یکی کرد و رفت
سرمو رو شونه هاش میذازشت
از هر چه غم بود ازاد و ارام کرد و رفت
وقت گریه های شبانه ام با سرانگشتای نازش اشکامو
با مهربونی پاک کرد ورفت
نام خود را رو قلبم ظالمانه حک کرد و رفت
چه رویایی قشنگی بود لحظه ی با او بودن
کعشقشو ماهرانه در قلبم جا کرد و رفت
زمین تا آسمون درها بهشتی روم وا کرد و رفت
شبهای تنها ایم را با گریه های بی امان آبیاری کرد و رفت
تو لحظه های تنهایی ام مرا همراهی کرد و رفت
با گفتن (دوستت دارم) "صنم" جان.
جانی دوباره به من داد و رفت
دستمو گرفت منو تا اوج اسمان برد و رفت
منو دیوانه مهربانی هاش کرد و رفت
یه شب یه جغد شوم با دوتا چشم پر از خون
عشق منو از من جدا کرد و رفت
قلبم با هر تپش اسم اونو فریاد زد و رفت
با رفتنش خنده از رو لبام پر زد و رفت
ازاد بود اما منو تو قفس کشید و رفت
با رفتنش غم به نگام بخشید و رفت
تنها آشنای دلم بود او
مثل بیگانه ایی از کنارم رد شد و رفت
سرشو برگرداند تا اشکامو نبینه
بی وفا بد جوری قلبمو شکست و رفت
دستان گرمش تو روزای سخت پناهم بود
تو اوج دلتنگی همیشه رهایم کرد و رفت
نمی دونم چی شد؟
هرچی غم و درد بود و به دلم گذاشت و کرد و رفت
او عشق و عزیز دلم بود
نمیدانم چرا؟ عشقو بهونه کرد و رفت
شب رو به آسمون دلم برای همیشه هدیه کرد و رفت
اول منو عاشق خودش کرد
بعد دلمو سر راه عشقش قربونی کرد و رفت
ستاره ایی بود در اسمان دلم
دلم و اسمانم را بی ستاره کرد و رفت
هر چی برایش از عشق گفتم شعر و غزال گفتم
همه شعر هامو نخوانده پاره کرد و رفت
قلبم را بهش هدیه دادم قبلم را شکست و رفت
دستش را در لحظه های خوشی و ناخوشی گرفتم
دستامو تا ابد به غمها تقدیم کرد و رفت
رفت و ورود هر کسی رو به قلبم تحریم کرد و رفت
توی خواب اومد به دیدنم عشقشو به رخم کشید و رفت
امد و روح از تنم جدا کرد و رفت
چراغ کلبه ی محقرم را خاموش کرد و رفت
روز دیدار عاشقانه ما را چه زودی فراموش کرد و رفت
تا خواستم براش از عشق بگم منو به سکوت دعوت کرد و رفت
تا فهمید دوستش دارم بد جوری با دلم تا کرد و رفت
منو تو غربت در قفسی اسیر و کلیدشو به دریا انداخت و رفت
تموم وجودم که از عشقش پر کرد و بود
خداحافظی نکرد شتابان منو گذاشت و رفت
خداحافظ اونی که حتی با من خداحافظی نکرد و رفت
صنم استرالیا