از رهبران زالو صفت از این رئیس ها جنگ طلب بدم میاد
از خدا شناسان بی خدا بدم میاد
از سان و ماندِی های این دیار بدم میاد
از غربت از غریبی از دیر اشنایی بدم میاد
سخت عاشق کوه و دشت و اسب سواری ام
از دشت دور و غریب و بی سوار بدم میاد
اهل گلستانم و دلبسته ام به خاک
ازدل بریدن و لحظه های انتظار بدم میاد
خسته ام از این همه سفر و همراه باد شدن
ازطنین بوق کشتی و سوت قطار بدم میاد
من از تبار خورشیدم و روشنائی ام
از این غربت بی نور و تلخ و تار بدم میاد
حرف های من شده تکرار ردیف های این غزل
دنبال حرف تازه ام و از تکـــــرار بدم میاد
"صنم" بگو دلت هنوز زنده است "بگو"
که من آزاده ام و زین حصار بدم میاد
م سنجری زاده صنم استرالیا
No comments:
Post a Comment