قمرالملوک وزیری؛ ملکه آواز ایران و زنی بخشنده
قمرالملوک وزیری نه تنها از اندیشه آزادی و حق اختیار زنان سخن گفت بلکه در زندگیاش به آن صورت عمل بخشید. زندگی قمرالملوک وزیری افتان و خیزان فراوانی داشت؛ سرنوشتی که با غم نداشتن پدر و از دست رفتن مادر وقتی که تنها ۱۸ ماهه بود آغاز شد، استعداد استثنایی و آوای خوشی که در نوجوانی کشف و در جوانی همه گیر شد تا فقر و انزوایی که آخرین سالهای عمر به سراغش آمد.
از گمنامی تا کشف استعداد
تاریخ دقیق تولدش معلوم نیست. تنها تاریخی که بر مزارش نگاشته شده شده، می گوید در ۱۲۷۴ در تاکستان قزوین متولد شده است. نام شناسنامهاش «قمر خانم سید حسینخان» بود. زمانی که داشتن شناسنامه اجباری شد به احترام «کلنل علینقلی وزیری»، موسس مدرسه عالی موسیقی، نام «وزیریزاده» را برگزید. پس از فوت مادر، مادربزرگش «خیر النساء» ملقب به افتخارالذاکرین که روضهخوان حرم ناصرالدین شاه بود او را بزرگ کرد. قمرالملوک نقل میکند که همین تربیت اولیه و پامنبری کردنها به او جرئت خوانندگی بخشید. گفته شده است که در کودکی از مادربزرگش میخواهد معلمی موسیقی برای او پیدا کند. خواستهای که قبول میافتد و همراه شنیدن روضهها، مرثیهها و نوحهخوانیهای خیرالنساء گوش موسیقاییاش را تقویت میکند. قمر نغمهها را فرا میگیرد و با تمرین، اعتماد به نفس لازم برای خواندن را به دست میآورد. او با تربیت رسمی مشکل داشت و در کودکی بسیار شیطان و سر به هوا بود.
مادربزرگ قمر زمانی که ۱۶ سال داشت، فوت میکند و او بیکس و تنها رها میشود. در همان زمان با «استاد بحرینی» آشنا میشود. حامی مقتدر و پشتیبانی عاطفی که به خاطر ذوق هنریاش و تملک مالی، قمر را با خود به مجالس موسیقی برد و بعد به تهران آورد تا با شعرا و تصنیفسازان نامی آشنا شود. سمت و سوی زندگی این بلبل خوشخوان در ۱۷ سالگی رقم میخورد. در یک مراسم عروسی با تارنواز مجلس صحبت میکند تا آهنگی برایش بزند و او بخواند. اتفاقا در میان جمع «مرتضیخان نیداوود» نشسته بود که پس از صدای شگفتانگیز قمر پیش میآیدو دست به تار میبرد. و قمر میخواند:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل… زین تغابُن که خَزَف میشکند بازارش
نیداوود رد قمر را بعد از این مجلس گم میکند اما گرمی و قوت صدایش او را چنان متاثر میسازد که آرزو میکند قمر روزی به سراغش آید. ماهبانو آواز گرچه هنرمندان و نوازندگان بسیاری را میشناخت اما دستگاههای موسیقی ایران را بلد نبود. پس روزی به در خانه نیداوود میرود و از او میخواهد به او موسیقی بیاموزد. استعداد قمر شگفتانگیز بود. آنچنان که حتی «درویشخان»، استاد نیداوود را هم شوکه میکند. قمر چند تصنیف هم خواند که درویشخان ساخته بود و اشعارش از «ملکالشعرای بهار» بود. اشعار نغزی که قمر خوانده است، سروده شاعرانی چون علیاکبر شیدا، میرزاده عشقی، عارف قزوینی و ایرج میرزا هستند.
قمر در نهایت نخستین کنسرتش را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل تهران، هجده سال پس از فرمان مشروطه با جسارتی باورنکردنی برگزار کرد. آن هم در روزگاری که خواندن برای مردان امری نکوهیده بود و زنان فقط «مطرب» و مجلس گرمکن بودند. تنها صدای او نبود که خیل جمعیت را به سالن آورده بود. قمر بدون حجاب در این کنسرت حاضر شد و حتی نظمیه روز بعد از او تعهد گرفت که بدون حجاب دیگر کنسرت برگزار نکند. حسین علیزاده در فیلمی از زندگی قمر از همین نیروی درونی او سخن میگوید: «در کشوری که خواندن زنان ممنوع است، کدام زن با چه انگیزهای باید خواندن را دنبال کند؟» قمر به این موضوع آگاه بود و در جایی گفته است:
مرا هیچ گنه نیست به جز آنکه زنم…..زین گناه است که تا زندهام اندرکفم
قمر خاطره آن شب را خوب به خاطر دارد و جایی نقل کرده است: «آن شب يکی از خاطره انگيزترين شبهای زندگی من بوده است که هرگز فراموش نمیکنم. وقتی وارد سالن شدم همه جا را جمعيت گرفته و ناگفته نماند که خيلیها هم ناراحت و حتی عصبانی بودند. ترس مبهمی در وجودم خانه کرده بود. من با تاج گل زيبايی روی صحنه ظاهر شدم. حاضران با کف زدن و شور و شوق ورودم را به صحنه گرامی داشتند و اين همه استقبال ناگهان به من اعتماد به نفس بخشيد و جان داد. بیاختيار اشک شوق در ديدگانم آمد، اما نوای ساز مرتضیخان به دادم رسيد و فرصتی يافتم تا حنجرهام را که بر اثر فشار بغض منقبض شده بود، آرام کنم. روی از جمعيت برگرفتم و نگاهم را به سمت مرتضیخان دوختم و او پس از مدتی با اشاره سر و چشم به من فهمانيد که بايد آواز را شروع کنم آب دهانم را قورت دادم و با رعايت آنچه که تعليم ديده بودم، آواز را آغاز کردم و ديگر از عهده بر نمیآيم که بگويم مردم در پايان چه کردند.اما بعد از اجرای کنسرت مرا به کلانتری احضار نمودند و تعهد گرفتند که ديگر بیحجاب نخوانم و مشوقانم را که فکر میکردند بعد از اين اجرا سلامت به خانهام نمیرسم در نگرانی بسيار گذاشتند. اما من برخلاف تعهدی که سپرده بودم، باز هم به صحنه رفتم و بیحجاب رفتم و بیحجاب هم آواز خواندم.»
قمر و عاشقپیشگی و گشادهدستی
قمر عواید زیادی از کنسرتها و کارهایش به دست میآورد. ولی هر چه کسب میکرد به فقرا و نیازمندان میبخشید. مردم دوستی، سخاوت و انسانیتش نقل محافل بود. عواید کنسرتی در خراسان را به آرامگاه فردوسی بخشید. در سال ۱۳۱۰ کنسرتی برگزار کرد و ترانههایی از «عارف» خواند، والی خراسان چند گلدان نقره پیشکش او کرد که همه را علیرغم اینکه عارف، مورد غضب والی و دستگاه رضاشاه بود، تقدیم او کرد. کنسرتی در ۱۳۰۸ به نفع شیر و خوشید سرخ برگزار کرد و باز هم عواید آن را به یتیمان بخشید. او حتی برای تقدیر از «شکرالله قهرمانی» نوازنده قدیمی که از کار افتاده بود، کنسرت داد. خاطرخواه و شیفته هم بسیار داشت. عارف قزوینی، تیمورتاش وزیر دربار و ایرجمیرزا به او علاقه داشتند. ایرجمیرزا سرودههایی در وصف قمر دارد. او در منظومه زهره و منوچهر میسراید:
گاه زني همچو قمر پرورم…..در دهنش تنگ شكر پرورم
قمر زنی عاشقپیشه بود. گرچه در ۱۵ سالگی با مردی صاحب جایگاه ازدواج کرد اما پس از یک ماه کارشان به جدایی کشید. او درک بالایی داشت و عشقش را خودش انتخاب میکرد. برای بار دوم در سیسالگی با «امینالتجار» ازدواج کرد اما محدودیتهای زندگی متاهلی او را از محافل دور میساخت. شوهرش مخالف آوازخوانی او بود. در نهایت باز هم از همسرش جدا شد و آواز خواندن را ادامه داد.
محافل و کنسرتهایش پر رونق و پر نشاط بود و مردم برای تهیه بلیطهایش ۲۵-۲۰ تومان هزینه میکردند. حتی قیمت بلیط یکی از کنسرتهایش به ۵۰ تومان هم رسید. آزادگیاش در رفتار و نگاهی که به انسانها داشت منعکس بود. او چندان قید و بندهای مرسوم را نمیپذیرفت و بی محابا در محافل حضور مییافت. اما مردم دوست بود و مردم هم برای دیدنش و شنیدن صدایش سر و دست میشکستند.
ماهبانوی آواز، معیار موسیقی ایرانی
آوازخوانی قمرالملوک وزیری معیار موسیقی ایرانی شد و با صدها صفحهای که از صدای آسمانی و صافش ضبط شد، بابی جدید در موسیقی باز کرد. او تحریرهای شفاف و پیچیده را بسیار خوب میخواند و با سوزی که در آوایش نفهته بود، گوش طرفدارانش را مینواخت. علاوه بر قطعات بیشمار آواز، تعداد ۴۲۶ صفحه از صدایش ضبط شده است و شاید یک سوم آنها در اثر جنگ جهانی دوم و بمباران کمپانی ضبط صدا باقی مانده باشد. اما «دکتر ساسان سپنتا» بر این نظر است که قمر ۲۰۰ صفحه در زندگی ۵۴ ساله خود ضبط کرده است. نخستینبار کمپانی «هیز ماسترز ویس» دستگاه صفحه پر کنی برای ضبط صدایش به تهران آورد و بعد هم کمپانی «پولیفون» اقدام به ثبت آوازهای قمر کرد. او از اولین خوانندگانی بود که در سال ۱۳۱۹ پس از افتتاح رادیو به همکاری دعوت شد. صدایش با سنتور «حبیب سماعی»، تار مرتضی نیداوود و ویولن «ابوالحسن صبا» صفایی بینظیر داشت.
اما در کنار آن در کافه متروپل لالهزار نیز میخواند چرا که بیشتر درآمدش را صرف مستمندان میکرد. در پایان عمر، رادیو ایران مستمری ناچیزی که به او میداد را قطع کرده بود اما با تلاش و دوندگیهای «بدیع الزمان فروزانفر» سناتور و رئیس دانشکده الهیات تهران مستمری ماهیانهای برایش تعیین شد.
پدیدار شدن رادیو او را به اوج رساند و تا سال ۱۳۳۲ در این عرصه یگانه و یکهتاز بود. شجاعت و خوشقریحگی از او چهرهای بینظیر ساخته بود چراکه حتی مخالفتهای سیاسی با آوازهایش را هم تاب آورد. تصنیف جمهوری او ساخته عارف ممنوع شد و اگر صفحه را در جایی گیر میآوردند فرد نگهدارنده را بازداشت میکردند. رضا خان ابتدا موافق ساخت آن بود اما بعدا تغییر نظر داد.
سالهای پایانی عمر او همچون ترانههایی که سالها در کوی و برزن و صحنههای کنسرت اجرا میکرد، سوزناک و تاسفانگیز بود. شش سال پیش از مرگش پس از سکتهای، حنجرهاش از کار افتاد و کمکم لال شد. خانهنشینی، فقر و عزلت او را از چشمهای مردم پنهان داشت. زندگی محقرش اشک به چشمان ناظرین و دوستان و طرفدارانش میآورد. در همان سالها برای آخرینبار به رادیو آمد و با چشمانی گریان از مردم تشکر کرد. آخرین صدای ضبط شدهاش نالان و ناتوان است.
No comments:
Post a Comment