سخت است عاشق مرد بی حساسی شده باشی
سر گشته و دیوانه ی مرد بی وفایی شده باشی
سخت است زنی ساده و نازیبا باشی و ان وقت
عاشق تک پسر و دردانه ی خان ده شده باشی
سخت است محجوبی و عاشقی و ساده دل باشی
ان گاه از طرف معشوق مجبور به گناهی شده باشی
از دغدغه های عشق از سختی های روزگار درایی
ان گاه ببینی از چاله به چاهی افتاده باشی
سخت است چون بره ایی نرم و ارام باشی
رام نگاه چشم سیاه مرد بی وفایی شده باشی
او هجرت کند و دور شود از کنج دل تو..
او دور شود از منزل تو تا تو نیابی رد پایی از او
و تو در پی او همه دنیا را گشته باشی
خسته و ناامید به سرایت برگشته باشی
رقیبان تو را چون کوه دماوند ببینند
اما تو در درونت چون پر کاهی شده باشی
شدم مانند سربازی که به دستش سپری و خنجری نیست
میان لشکر بی رحم دشمن تک و تنها اسیر شده باشی
سخت است عمری به راهش چشم بدوزی و او نیاید
ناگاه از راه بیاید و تو محو تماشاه همسرش شده باشی
دل دادگی و عاشقی و غم هجران خدایا به که گویم
حیف است "صنم" که عاشق و شیدای مرد بی وفایی شد باشی
شب و روز به یادش بشینی و گریه کنی
اما هیچ خبری از او نداشته باشی
.. م سنجری زاده صنم