نیومده دلمو با دلش یکی کرد و رفت
سرمو رو شونه هاش گذاشت و منو آروم کرد و رفت
با سرانگشتای نازش اشکامو با مهربونی پاک کرد ورفت
عکس چشماشو رو قلبم ظالمانه حک کرد و رفت
چه رویایی عشقو تو دلم جا کرد و رفت
یه پنجره تا آسمون رو به دلم وا کرد و رفت
بذر عشقو شبا با گریه آبیاری کرد و رفت
تو لحظه های بیکسی دستامو همراهی کرد و رفت
با گفتن دوست دارم خون تو رگهام دَووند و رفت
دستمو گرفت منو تا ستاره ها رسوند و رفت
منو دیوونه خنده هاشو ناز اون نگاش کرد و رفت
یه شب یه جغد شوم با دوتا چشم پر از خون صداش کرد و رفت
قلبم با هر تپش اسم اونو فریاد زد و رفت
با نشنیدن صداش خنده از رو لبام پر زد و رفت
پرنده بود اما منو تو قفس کشید و رفت
با بستن چشماش غم به نگام بخشید و رفت
تنها آشنای دلم بود و مثل غریبه ها از کنارم گذشت و رفت
چشماشو بست تا اشکامو نبینه بعدشم قلبمو شکست و رفت
چتر عشقش تو روزای بارونی پناهم بود و رفت
تو اوج دلتنگی همیشه کنارم بود و رفت
نمی دونم چی شد که هرچی غصه بود و به دلم روونه کرد و رفت
تو دلم جا خوش کرده بود اما عشقو بهونه کرد و رفت
شب رو به آسمون دلم واسه همیشه ارزونی کرد و رفت
اول عشقو به دلم داد بعد دلمو باهاش قربونی کرد و رفت
ستاره بود اما دنیامو بی ستاره کرد و رفت
هر چی براش شعر گفتم همرو پاره کرد و رفت
قلبمو بهش دادم دو دستی چسبید و بعد ولش کرد و رفت
دستامو تا ابد به غصه ها تقدیم کرد و رفت
بعد خودش ورود هر کسی رو به قلبم تحریم کرد و رفت
توی خواب اومد به دیدنم اسممو بلند صدا کرد و رفت
امد و روح از تنم جدا کرد و رفت
شمع کلبه دلمو یه دفعه خاموش کرد و رفت
روز تولد منو به این زودی فراموش کرد و رفت
تا خواستم براش شعر بگم اشکو تو چشام جا کرد و رفت
تا فهمید گرفتارشم بد جوری با دلم تا کرد و رفت
منو تو زندان تنهایی اسیر و کلیدشو گم کرد و رفت
تموم وجودمو از غم و قصه پر کرد و رفت
خداحافظ اونی که حتی خداحافظی نکرد و رفت