تقدیم به دل مهربان شما
چندی است که فقط به تو می اندیشم
خود را برده ز یاد به تو می اندیشم
شب که مهتاب در برکه تن خود می شوید
من محو تماشای مهتاب اما, به تو می اندیشم
روزها غرق در فکر و خیلات عجیب و غریب
که چه بودی؟ که بودی؟ رنج و درد تو چیست مگر؟
من چرا به تو می اندیشم؟
گاهی در خلوت شبها با خودم می خندم
گاه در بین گریه هایم نیز به تو می اندیشم
به خدا لحظه ای از یاد تو و درد تو نیستم غافل
وقت خلوت با خدا هم, چرا؟ به تو می اندیشم
گرچه دلتنگی پشت یک لبخند پنهان می شود
تو ای شیرین ترین دلتنگی من به تو می اندیشم
تو ای دور تر ار همه به من به تو می اندیشم
تو ای نزدیک تر از نفس به من به تو می اندیشم
هر دم ,نه نه دم به دم ,به تو می اندیشم
هزار یک شب من. شهریار قصه هایم
در کوچه باغها در میان قصه های
شیرین و فرهاد به تو می اندیشم
ترسم عمر "صنم" گذارد و شب فراق من سحر نشود
به خدا وقت جان دادن بی شک به تو می اندیشم
بگو بی تو چه کنم؟ ای شکوه لحظه های دلتنگیم
درحریم خاطراتم هر دم به تو می اندیشم
صنم سنجری زاده استرالیا ساعت 11- 15 شب