Monday, November 6, 2017

می گویند جوجه ها را آخر پاییز می شمارند و کنایه به کارهایی است که هنوز پایان آن مشخص نیست و نباید به روند آنچه شاهد آنیم “دلخوش” باشیم، بلکه تنها فرجام و محصول نهایی هر پروسه ای دارای اهمیت واقعی است.
اما این روزهای “مبارک برای تفکر” یعنی آخرین ماه پاییز، همان منزلگاهی است که کهنه ضرب المثلی از فرهنگ پارسیمان ندا داده تا در آن بشماریم آنچه به استعاره ی “جوجه های در حال رشد” پیرامونمان جمع کرده ایم و به آن ها دل، خوش نموده ایم. پاییزی که ما قبل آن، بهاری زیبا از بهترین روزهای عمر و تابستانی گرم برای تلاش معاش را سپری و اکنون می بایست در فصلی لخت از تمام عاریه های زمین، بشماریم که از نوروز تا امروز چه کاشته و برداشته ایم، که اکنون نه روز درو، بلکه حساب و کتاب محصولی است که پسا محاسبه ی “دخل و خرج” برایمان باقی مانده است. پاییزی از عمر برخی هایمان که فریاد می زند، فراوانی جوجه در بهار و تابستان مهم نیست بلکه باید در گذر عمر، حساب هزینه ها را از درآمدها جدا کنیم تا بدانیم در آخر برایمان چه سودی خواهد ماند و آیا جوجه هایی که از جیک جیک زنده ماندنشان سر خوشیم دارای صرفه ی واقعی بوده اند؟
چه دشوار است این حسابرسی وقتی بدانیم که ندانسته ایم در مسیر بهار و تابستان گذشته که به این پاییز عریان رسیده، مقداری از حساب و کتابمان دارای ایراد است و اکنون می بایست روی میز محاسبه، انتهای قلم تفکرمان را به دندان بگیریم و با نگاه کردن به فنجانی لبریز از چای بسیار داغ، به پشت سرهای دورمان فکر کنیم. دورهای دور و این پرسش ویران کننده که چه داده ایم و چه گرفته ایم؟