Saturday, July 26, 2014

ای یار من

ای یار من

ای یار بی همتای من، ای دلبر و دلدار من

ای یوسف کنعان من، ای رونق بازار من
...

بگو کجایی؟

ای خم نکرده سر به ظلم، ای مظهر آزادگی

ای آرش آزاد من، ای بابک بیدار من...

بگو کجایی؟

ای مونس و همراز من، ای خسرو خوبان من

ای گریه ی ارام در شب های تار من

ای شبنم غلتان من, دل تنگم بگو کجایی

ای چشم و ای چراغ من، ای نرگس شیراز من

ای تو هزار دستان من، ای عندلیب قصه ام

بگو کجایی؟

ای بی کس ای همه کس ای سرور و سالار من

ای نور چشم و همدمم، ای راه و هم تو رهبرم

بگو کجایی؟

ای تو هوا و جان من، ای جان و جانان من

ای نازنین یار من، ای ماه و ای نگار من

بگو کجایی؟

ای مونس شبهای من ای دلبر و دلدار من

ای رستم دستان من، جانم به لب آمد از فراق

بگو کجایی؟

دیگر ندارم چاره ای، ماهور و دشتی بی اثر

چشمم سیه مانده به در، ای خنده ی شیرین بر لب ملکه

بگو کجایی؟

شعر از ملکه سنجری زاده تقدیم به تو عزیزم

هر آدمي را به خلوتت راه نده، کارت را به ناکس واگذار مکن
ادم های که حرف تو را نمی فهمند در بحث با انها شرکت نکن
نقدشان نكن و بگذار در جهل مركب بپوسند. داستان هايت را بازگو نكن.
آدم ها مي آيند و با تو چاي مي خورند با تو می نشینند بود و نبود انها در زندگی تو یک سان است پس تنهایی بهتر از با بدان نشستن است
بيشتر سكوت كن و خيلي خيلي كمتر حرف بزن. روزه بگير.
صبح هاي زود را از دست نده. ورزش كن. ساز بزن. نترس از تنهای نترس
از اون چهار چوب مسخره برو بیرون .. دختر لر